نقدی مختصر برایِ دو کتاب [یادداشت]
دوشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۶، ۱۰:۵۴ ق.ظ
در طبقهبندیِ انواعِ ادبی، موسویِ گرمارودی به سه نوع اشاره میکند: «نظم» و «شعر» و «سخنوری» و صفوی به سه نوع: «نظم» و «شعر» و «نثر»
یاد ام میآید آنوقت که «جوشش و کوشش» را میخواندم خیلی مجذوبِ ایدههایِ کتاب شدهبودم اما الآن که فکر میکنم میبینم که سهلانگاریهایِ نظری در آن بسیار بود. موسویِ گرمارودی نظم را مطلقاً سخنِ موزونِ مقفا میداند و آنقدر به نظر اش بیارزش هست که دربارهیِ آن صحبت نمیکند. و سخنوری را انگار گونهیِ والاترِ همان نظم میداند و حاصلِ استفاده از تکنیکهایِ زبانی. و به شعر هم که میرسد لحناش به کل دگرگون میشود و شیفتهوار به ذکرِ اینکه شعر حاصلِ جوشش است بسته میکند. و این را هم به نظرم بهتر است به پایِ شاعربودن و درکِ صریحتر و بیواسطهای که با مسئله داشته بگذاریم و نه سهلانگاری. اگرچه که مربوط دانستن نظم [سخنوری به قولِ گرمارودی]و شعر به جوشش و کوشش بسیار کلی و غیرِعلمیست. ممکن است که ذهنِ سخنور چنان به زیر و بمهایِ زبان چفت شده باشد که نظم آفرینی برایِ او عینِ جوشش باشد و برعکس آن هم ممکن است در شعر:
صائب تلاشِ معنیِ بیگانه میکند
اما در کتابِ «از زبانشناسی به ادبیات»، صفوی دورتر و هشیارتر به مسئله نگاه میکند. از اصطلاحِ نظم به راحتی نمیگذرد. تعریفی که از نظم به دست میدهد تعریفِ بسیار پرداختهتریست و انگار که ترکیبی از دو اصطلاحِ نظم و سخنوریست که گرمارودی دربارهاش بحث میکند.
اما حسنِ دیگرِ کتابِ از زبانشناسی به ادبیات بحثهایِ دقیقتر اش دربارهیِ شعر است. نویسنده چون برکناره ایستاده میتواند به شعر فکر کند.
بر سرِ اینکه نظم (یا همان سخنوری) برساختهیِ تکنیکهایِ زبانی است بحثی نیست اما صفوی شعر را هم حاصلِ همان تکنیکهایِ زبانی میداند و برایِ شناختِ دقیقترِ شعر و روشن کردنِ تفاوتِ ذاتیاش با نظم، از شعر تلقیِ غیرِزبانی نمیکند. بلکه میانِ تکنیکهایِ زبانی از حیثِ کارکرد و ماحصلِشان فرق میگذارد و تکنیکهایِ زبانی را به دو دستهیِ شعرساز (هنجارگریزی) و نظمساز (قاعدهافزایی) تقسیم میکند.
۹۶/۰۹/۰۶