کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۴/۰۵/۳۱
    .
  • ۰۴/۰۵/۲۶
    .
  • ۰۴/۰۵/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۴/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۴/۱۱
    .

آخرین نظرات

  • ۲۲ مرداد ۰۴، ۱۵:۵۵ - عرفان
    144 ۵و۷

چهار چشم و یکی کم

شنبه, ۱۱ خرداد ۱۴۰۴، ۱۲:۵۹ ق.ظ

حجمی است به شکل مستطیل، و به طرز نشئه‌آوری کشیده. وقتی که نگاهش می‌کنی، یک آن یقین پیدا می‌کنی که حضور جسمانی‌اش در فضا و این که می‌شود بهش دست زد ــ هرچند که هیچ دستی نمی‌خواهد بهش برسد ــ انگار اتفاقی است. اگر چه تمام فضا را با برش‌خوردگی قطعی جسمش مال خود می‌کند، انگار که به یک لمحه می‌پرد و غیب می‌شود، و انگار که همیشه در غیب بوده است. هرچند که نبودنش بدیهی است، آن‌قدر طبیعی از دل جهان جوشیده که تصور محیط محسوس بدون بدن او ذهن را به رعشه می‌اندازد. و بعد که عینکش را از روی صورت استخوانی قشنگش برمی‌دارد، و می‌بینم که جای رکاب عینک اطراف چشمش و روی بینی‌اش مانده، فکر می‌کنم که با تجسدش در فضا، شناعتی را که در تار و پور بدن آدمیزادی هست تطهیر کرده است. 

۰۴/۰۳/۱۱
عرفان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی