.
سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۴۰۴، ۱۰:۱۳ ب.ظ
خون به محض آن که میریزد سرد میشود. علاقه به خونریزی بدترین تکهاش همین است که خون ریخته نهایتاً تا چند دقیقه گرم است و با سرعتی غمانگیز رشتهٔ پیوندش با کسی که گلویش بریده شده یا چاقو در شکمش فرو رفته قطع میشود و بدتر از آن، اگر زمین خاکی باشد، به سرعت جذب خاک میشود و انگار نه انگار. جسمی هم که از خون خالی میشود بالاخره نمیتواند همیشه پیش چشم باشد. یا خاک میشود یا تکهتکه میشود یا در آتش میسوزد و تبدیل به خاطرهای گنگ میشود. کل ماجرا فقط چند دقیقهٔ اولش ممکن است یک معنی نصفه و نیمهای بدهد و بعد انگار نه انگار. قاتل وقتی که دید مقتول واقعاً مرده احتمالاً جا میخورد و ممکن است توی دلش بگوید که بلند شو. باز زنده شو. حیف آن همه خون که دارد خشک میشود. بلند شو دوباره بازی کنیم.
۰۴/۰۴/۱۱