خواب اتوبوس
در خواب دیدم که روی صندلی اتوبوس نشسته بودم. یک لحظه یک پیرزنی جلوی اتوبوس توی هوا ظاهر شد و به یک چشم به هم زدنی مثل شبح آمد پشت سر من، یعنی همانطوری که من نشسته بودم و صورتم رو به جلو بود، خودش را در فاصلهٔ بین سر من و شیشهٔ پشتی جا کرد، و خودش را چسباند به من. دو دست نرم و چروکخوردهاش را دور گردنم حلقه کرده بود و به یک شکل شهوانیای دور گردنم میکشید و گلویم را فشار میداد. من نمیتوانستم صورتش را ببینم ولی یک صدای محو و خفیفی از خندهٔ او توی گوشم بود. من سعی میکردم به زحمت خودم را از چنگش خلاص کنم ولی انگار بدنم خشک شده بود و نمیتوانستم تکان بخورم. صحنهٔ بعد، پیرزن نبود و من جلوی اتوبوس کنار راننده ایستاده بودم، انگار که بخواهم کمکم پیاده شوم. در آن لحظات بسیار معذب بودم و با خودم میگفتم نکند تصورشان این است که من با عجوزه سر و سری داشتهام و نکند متوجه نباشند او که مایهٔ آزار من بوده است. راننده، که زن سیاه جوانی بود، انگار که متوجه فکر من شده باشد، بدون آن که چیزی بگوید اشاره کرد به یک صفحهٔ مانیتور کوچکی که روی دیوارهٔ حائل میان راننده و مسافر نصب بود. مانیتور روشن شد و روی صفحه مقداری نوشته ظاهر شد که آنقدر که میشد فهمید انگار شرح جرائم پیرزن بود، مثلاً در تاریخ فلان دزدی، در تاریخ فلان (بیشتر یادم نیست). و بعد خیالم راحت شد که شناس است و پیش از من اسباب آزار دیگران هم بوده و کسی مرا بابت آن اتفاق ملامت نمیکند.
-
یک لحظه یادم میآید که بیدار بودم و هوا روشن بود و تمام بدنم خشکیده بود و دو دستم به حالت فلج بیحس افتاده بودند.
-
آن چیزی را که ما بهش بختک میگوییم، ظاهراً در فرنگی بهش میگویند night hag که این hag یعنی همین عجوزه و ساحرهٔ پیر.