خواب شیر
بازار همون شهری که قبلاً هم در خواب دیده بودمش (پایینتر همینجا)، منتها ایندفعه آدم داشت و شلوغ بود. یه محوطهٔ مربعی با چهار تا ورودی تو چهار گوشه. همهمه بود و بعضی داد میزدن و و من هم وسط جماعت بودم که یه شیر بزرگی از یکی از ورودیها اومد داخل. خیلیها دیدنش چون سر و صدا کمتر شد اما باز هم مشغول کار خودشون بودن و گویا براشون چیز عادیای بود. شیره شروع کرده بود بین غرفهها قدم زدن. من یک دفعه پریدم و از یکی از خروجیها دویدم بیرون و شیر هم از بین جمعیت با سرعت اومد سمتم. به نظر افتاده بود دنبالم که بگیردم اما سرعتش طوری بود که عملاً من داشتم دنبال خودم میکشوندمش. و از شهر اومدم بیرون و یه علفزاری بود بغل رودخونه و شهر هم از دور پیدا بود. بین علفها دراز کشیدم و شیر اومد بالای سرم و شروع کرد به خوردنم. سینهام رو شکافته بود و داشت ریههام رو با دندون پاره میکرد. خیس خون شده بودم و مدام میترسیدم که شیره توی اون وضع نیمهزنده ولم کنه، چون هر از گاهی مکث میکرد و من استرس میگرفتم که نکنه طوریش شده باشه. بعد دندونهاش رو گذاشت روی گلوم و فشار داد و حنجرهام خرد شد و من از درد بلند جیغ کشیدم و شیره یه قدم رفت عقب و یه نگاه بدی بهم انداخت و روش رو کرد اونور و برگشت سمت شهر و میدیدم که دورتر میشه هی.
نوامبر ۲۰۲۱