ذکر چیست؟ هیچ.
ذکرها غالباً صورتی ساده و دستخورده و غبارگرفته دارند. در آنها نکتهیِ جدیدی نیست. همانهاست که میدانیم: اللهُ اکبر، سبحانَ الله، شکراً لله و... و در آنهایِ نکتهیِ نویِ نادانستهای نیست.
--
ذکرها تهیاند. و لطفِ ابدیِشان در تهیست. و در همین تهیست که فاجعه رخ میدهد. و در همین خلأ است که آتش گُر میگیرد.
ذکرها سادهاند. سادگیِ سوخته و فرسوده. سادگیِ سوازننده و فرساینده.
فکر کنیم که رسالهای خواندهایم دربابِ بزرگیِ خداوند. نگارندهیِ رساله از صفر آغاز میکند به سفر. دستِ ما را میگیرد و از فواصلِ میانِ واژهها عبورِمان میدهد و شگفتیهایِ راه را نشانِمان میدهد و دستِ آخر، حیرتزده میرساندِمان به قلهیِ ذکر و ما میپذیریم و یا حتی میفهمیم که خدا بزرگ است.
اما فکر کنیم که به جایِ صفحاتِ این رسالهیِ فرضی، تنها با دو واژه، با ذکر مواجهایم: اللهُاکبر.
آن وقت دیگر کسی نیست که دستِمان را بگیرد. که بسوزاندِمان. ما با حقیقتِ عریان تنهاایم.
هنگامِ خواندنِ آن رساله، نگارنده کوهی از هیزم جمع کردهبود: واژهها.
هیزمها را میسوزاند و در نوری که از سوختنِ کلمهها میتابید، حقیقت آشکار میشد.
اما حالا ما با ذکر تنهاایم و ذکر تاریک است. و میانِ ما و ذکر هیچ واژهای، هیچ هیزمی و هیچ حجابی نیست.
حالا هیزم جسمِ ماست که مثلِ واژه باید بسوزد تا ذکر، ذکرِ تاریک، لب باز کند و روشن شود به جواب.
در کارِ خواندنِ آن رساله، ما واژهها را در کورهیِ ذکر میریختیم. و در حقیقت واژهها بودند که به دیدارِ ذکر میرفتند نه ما. و ما تنها صدایِ آن ملاقات را میشنیدیم یعنی صورتِ ذکر.
اما در این مواجههیِ تنها و بیواسطه، کورهیِ ذکر با جسمِ ما روشن میشود. و در این هلاک، ما دیگر مخاطبِ صدایِ ذکر نیستیم.
خودِ ذکر ایم.
--
ذکر گسترهیٍ بیپایانیست برایِ تأویل.
در مواجهه با ذکر ما با هیچ مواجهایم. یعنی با خود تنهاایم. یعنیِ خود با خود را شگفتزده کنیم. خود باید خود را بسوزانیم. و کارِ ذکر تماشایِ سوختنِ ماست.