کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۹/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۱۵
    .
  • ۰۳/۰۹/۰۶
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .

آخرین نظرات

  • ۲۴ آذر ۰۳، ۰۹:۱۳ - عرفان پاپری دیانت
    ۲۴۲

ای پسرِ قابیل [یادداشت]

جمعه, ۱۸ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۴۶ ب.ظ

این چند روزِ گذشته را یکسره بودلر خواندم. درباره‌ی بودلر چه می‌توانم بگویم. چیزی که من از بودلر خواندم و در بودلر دیدم، تصویرِ تمامِ من و تمثالِ تابه‌حالِ من بود. همه‌ی چیزی که بر من گذشت در ملالِ پاریس ثبت شده. به جرئت می‌گویم که را شبیه‌ترینِ شاعران به خودم دیدم. روایت‌اش از زیبایی، از فقر، از زشتی، از زن، از شکستن و از ریختن، از ایمان، از شیطان و... همه عین‌به‌عین روایتِ من بود. 

بسیاری از نویسنده‌ها را آدم از موضعِ غریب می‌خواند. نیچه، مولوی، بوبن، فروید و حتی عین‌القضات برای من این‌گونه اند. من به جهان‌ِشان غریب‌ام اما چیزی را از خودم در آن‌ها می‌بینم و چیزهایی هم دارند که از من نیست و در تجربه‌ی جهانِ‌شان من آن چیزها را «کسب» می‌کنم. 

اما بودلر برای من تجربه‌ی دوباره‌ی خودم بود و مرورِ سرگذشت‌ام بود. جهانِ بودلر: جهانِ بیوه‌زنانِ محزون و باشکوه، فقیرانِ خیابان‌گرد، جنون‌های آنیِ محکوم، زنانِ پست ولی زیبا، زنانِ سیاهِ عطرزده، شکستن، ریختن، و توهمِ آن که در ویرانه چیزی هست. 

در قطعه‌ی دومِ ملالِ پاریس، پیرزن می‌گوید: و کسانی را که می‌خواهیم دوست بداریم، وحشت‌زده می‌کنیم.

نظرات  (۲)

۱۸ آبان ۹۷ ، ۲۳:۵۴ عرفان پاپری دیانت
این را چند روزِ پیش، تهران که بودم نوشتم و بعد در سفر کتابِ «نقاشِ زندگیِ مدرن» را دست گرفتم که مجموعه‌ی مقالات بودلر است در فارسیِ تر و تمیزِ روبرت صافاریان. و بودلرِ مقالات آدمِ دیگری ست. البته مقالاتِ بودلر هم در همان جهانی اتفاق می‌افتند که شعرهاش ولی در مقالات بودلرِ هشیار را می‌بینیم. ویران نیست و هشیار و دقیق به ویرانی و به زیبایی نگاه می‌کند، بودلرِ ستایش‌گر. نثرِ بودلر درخشان است و شاید بشود پیِ نثرِ بوبن و ژید را در مقاله‌های او گرفت. 

در قطعه‌ی هفتمِ مقاله‌ی زندگی و هنرِ اوژن دلاکروا، بودلر از زبانِ دوست و استادش دلاکروا تعجب می‌کند که زن‌ها چه‌طور می‌توانند با پروردگار مکالمه کنند؟ و باز تعجب می‌کند که یک زن چه‌طور می‌تواند مالیخولیایی باشد. 
از این تیرهای دقیق در مقالاتِ بودلر زیاد شلیک می‌شود. خلاصه که در کنارِ شعرهای بودلر مقالات اش هم بسیار خواندنی اند. 

سارتر کتابی داره به نام "بودلر" توی اون کتاب، زندگی بودلر و اشعارش رو تحلیل میکنه، از همون منظر خاص خودش. اگه نخونده باشی‌اش احیانا.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی