کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۹/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۱۵
    .
  • ۰۳/۰۹/۰۶
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .

آخرین نظرات

  • ۲۴ آذر ۰۳، ۰۹:۱۳ - عرفان پاپری دیانت
    ۲۴۲

در جست‌و‌جوی چهره‌‌ی من باش [یادداشت شخصی]

پنجشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۷، ۰۲:۲۳ ق.ظ
دوستان
عیبِ منِ بی‌دلِ حیران نکنید
~

بینِ دو نیمه‌ی شب بود که نوری از بیرون اتاق را تا نیمه از تاریکی بیرون کشید و من نیمه‌بیدار و درازکش افتاده بودم.
چیزی در آینه برق خورد و من صورتِ خودم را دیدم، برای اولین بار. من در زیباترین شکلِ خودم بودم و تمامِ اجزای صورت‌ام انگار با خود چیزی از ابدیت داشتند. و در قرصِ صورت‌ام کشاکشِ دایره‌ها به آخر رسیده بود.
آیینه مشغولِ مصرف صورتِ من بود و پس‌مانده‌ی صورت‌ام را که پس‌‌ام می‌داد، حافظه‌ی من بُعد می‌گرفت. و چنان شرور خندیدم که تصویرم در آینه جهانِ در ایجاز بود و جهان در شرارتِ من نفس می‌کشید.
من در سرحداتِ زیباییِ خودم سِیر می‌کردم. و دیگر هیچ‌کس مرا در آن دقیقه نمی‌بیند. دیگر هیچ‌کس مرا نمی‌بیند. و اگر هم تا به حال کسی دیده‌باشدم من توی آینه از هر نگاهی که به پوست‌ام خورده غسل کردم. و هنوز خیس‌ام از رطوبتِ تصویر. و هنوز چشمِ هیچ‌کس به من نیفتاده. و دیگر کسی نمی‌بیندم. اما تصویرِ من در حافظه‌ی آینه می‌ماند‌. و آینه نشانیِ من خواهد بود. و آینه تا ابد سندی‌ست که زیباییِ مرا اثبات می‌کند. هرکس در آینه به خود نگاه کند به من هم نگاه کرده چراکه تصویرِ تمامِ من دیگر از آنِ خودم نیست و از آنِ آینه است. 
دیگر کسی نمی‌بیندم. من برای همیشه انگار نامرئی شده‌ام. و هرکسی به من نگاه کند به خودش نگاه کرده و من را فقط کسی می‌بیند از این پس که خودش را دیده باشد.

من در ذهنِ آینه گیر کرده‌ام و تا همیشه منتظر خواهم ماند. تا کسی مرئی‌ام کند دوباره. و مرا ببیند. و تنها شرورترین و زیباترینِ شما مرا می‌بیند.
پس نشانِ من را از آینه بپرس. آن‌‌قدر در خودت به آینه نگاه کن که غریب شوی و آینه تاریخِ خودش را در شکل و در شمایلِ تو به یاد بیاورد. و بعد، ملکوتِ صورت‌ات که فرارسید، جایی در ذهنِ آینه مرا ملاقات خواهی کرد، زیبای تمام.


نظرات  (۵)

افزایش تعداد آیپی های ورودی به سایت
افزایش قابل توجه آمار وبلاگ و وبسایت
        
500 بازدید ---» 1500 تومان
1000 بازدید --» 2500 هزار تومن
3000 بازدید ---» 6900 تومان
5000 بازدید ---» 10900 تومان

« تست رایگان قبل از خرید »
جان. جان.
پاسخ:
؟
~

[این که علامتِ سوال می‌‌ذارم به این معنی نیست که سوالی دارم یا جوابی هست که مهم باشه. می‌خوام این گفت و گو ادامه پیدا کنه.]
آن رطوبت تصویری در تمامِ غسل‌های ناتمام.
پاسخ:
اره. ناتمام
درسته
اگر باز هم بگم، بیخود کلمه‌ها رو دردمند کردم.
اما دلکشی تمامی دارند آن غسل‌های ناتمام.
پاسخ:

ممنون‌ام که این‌جا رُ می‌خونی.
ممنونم که می‌نویسی.
 در پیِ سر زدن‌های مدامم به اینجا، یکهو یک یادداشت تازه می‌بینم و برق از سرم می‌پرد و گاهی ذوق هم می‌کند درونم.
دوباره از اول می‌خواند و ای جان‌های فراوان فراز می‌کند.

پیری‌ات دیر هنگام.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی