[قطعه]
سه شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۳۷ ق.ظ
بی خاطره
به خاطرِ چیزی
همیشه سپرده میشد
پس
در ضمنِ چیزها
بود و مدام
آن چشمِ سرخِ تنیده
بسط مییابد.
مرکزِ دایره
به ما که در دَوَرانایم
-آن لحظه که گم شد-
چه داشت که بگوید؟
بی خاطره
به خاطرِ چیزی
همیشه سپرده میشد
پس
در ضمنِ چیزها
بود و مدام
آن چشمِ سرخِ تنیده
بسط مییابد.
مرکزِ دایره
به ما که در دَوَرانایم
-آن لحظه که گم شد-
چه داشت که بگوید؟