شاعر [اندیشه]
دوشنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۰۲ ب.ظ
او خودکار و کاغذی در دست گرفته و روبروی دری نشسته است. دری که آن سویش بهشت خداست. او مثل یک گزارشگر آن چه را که مشاهده می کند، می نویسد. آن چه می بیند تنها دری بسته است. با همه ی خشونت و صراحتش. و آن چه می شنود صداهایی ست از بهشت. آواز بهشتیان. او گاهی از این در بسته می نویسد و گاهی از آن صداهای بهشتی.
اما گاهی از زیر این در، یا از کنار آن، یا از سوراخ کلید شاید عطری به مشامش برسد. تنها ارتباط او با جسمانیت بهشت همین عطر است. آن وقت چه می کند؟ شاید تنها آن وقت است که نمی نویسد.
او تا آن جا که توانسته به بهشت نزدیک شده است.
اما شاید کلید گشودن در، نوشتن از آن عطر باشد؟ هیچ کس نمی داند.
و
تا عاشقان به بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه ای و در آرزو ببست
۹۵/۱۰/۱۳