چند تجربه ی جدید [شعر]
سه شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ۰۳:۱۶ ب.ظ
1
اگرچه
روییدن خار است در تن
اما
تاب آر
کلمه را
تاب آر
2
نشسته بودم
و لبهای گویایم را
در کنارم گذاشته بودم
_خاموش بودند و چیزی نمی گفتند_
تو نزدیک آمدی
چون کمی از آفتاب
بلند و متروک
و لبهایت
_که خشونت صحرا_
لبانم را از من گرفتند
وقتی که می رفتی
گویا شده بودی
و من
صحرای خاموش
زیر کمی از آفتاب
3
تنم را
کلمه خواهم کرد
_اگرچه سخت_
آیا تو
مرا خواهی گفت؟
4
فاجعه
اگرچه بود
اما عمق نداشت
تو
عمق فاجعه بودی
5
بوسیدمت
تا نامت را بدانم
نامت
بوسه بود
6
تو
صحرایی وسیع بودی
_خشک
سوران
زیبا_
بی احتیاط در تو پا گذاشتم
و حالا
سرگردان تر از همیشه
در تو راه می روم
و به افق هایت نگاه می کنم
که بی انتها
و هول آورند
7
صبر کن
تا ماه برآید
آن گاه
به تماشایش منشین