چند شعر و انتهای بهار [شعر]
پنجشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۳۴ ب.ظ
۱
بیپرده
به پردهپردهی متن
به شبِ آفتابگرفته ریختهای
اتاق
گرمِ گسستن.
بیرونِ پنجره
در گرمایِ نیمروز
رنگها به خود میشکنند.
۲
چهار دیوار
ضلع به ضلع ِ هم
میانشان
صدا و گلی
که نمیروید.
۳
[رباعی]
خورشید میانِ آسمان میخندد
ازخندهی آسمان جهان میخندد
خیره به جهان و آسمان، من دیدم
در چهرهی تو راز نهان میخندد
۴
[رباعی]
از دود غم این جهان سیهگون شده است
آواز عزای ما به گردون شده است
بشکافتهاند فرقِ خورشید و فلک
از آهِ امیر مومنان خون شده است