کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۴/۰۵/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۴/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۴/۱۱
    .
  • ۰۴/۰۳/۱۷
    .

آخرین نظرات

پاییز [شعر منثور_ترجمه]

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۵۰ ق.ظ
شعر از روسل ادسون
ترجمه عرفان پاپری دیانت


یکبار بچه ای دو برگ کوچک پیدا کرد. برگ ها را به خودش چسباند و آمد داخل خانه. به پدر و مادرش گفت: «من درخت شده ام.»
آن ها گفتند: «هی برو داخل حیاط. این جا در اتاق پذیرایی رشد نکن. ریشه هایت فرش را سوراخ می کنند.»
بچه گفت: «داشتم شوخی می کردم.  درخت نیستم.» و برگ هایش را زمین انداخت.
پدر و مادرش به هم گفتند: «هی ببین پاییز شده ست.»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی