کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۴/۰۵/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۴/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۴/۱۱
    .
  • ۰۴/۰۳/۱۷
    .

آخرین نظرات

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «درخت» ثبت شده است

درخت خشک

در آرزوی بهار بود

امّا درختان سبز

در آرزوی چه بودند؟

۲ نظر ۰۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۳۵
عرفان
شعر از روسل ادسون
ترجمه عرفان پاپری دیانت


یکبار بچه ای دو برگ کوچک پیدا کرد. برگ ها را به خودش چسباند و آمد داخل خانه. به پدر و مادرش گفت: «من درخت شده ام.»
آن ها گفتند: «هی برو داخل حیاط. این جا در اتاق پذیرایی رشد نکن. ریشه هایت فرش را سوراخ می کنند.»
بچه گفت: «داشتم شوخی می کردم.  درخت نیستم.» و برگ هایش را زمین انداخت.
پدر و مادرش به هم گفتند: «هی ببین پاییز شده ست.»
۰ نظر ۲۰ فروردين ۹۶ ، ۰۳:۵۰
عرفان
برای ز

میان باد و درخت
دیگر رازی نیست
تا در این سپیده
به هم بگویند
اما گنجشک مسافر هنوز
بر شاخه اش نشسته
-هیچ کس نمی بیند اش-

در قلب کوچک تو
چه بود
که مرا انکار می کرد؟
۰ نظر ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۲۶
عرفان

مه که رفت

نهال نحیف

درختی شده بود

کهنسال

۰ نظر ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۵۹
عرفان