قمار [یادداشت شخصی]
چهارشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۱۲ ق.ظ
من همه چیزم را، تنم را، لحظه ام را، ذهنم را، همه چیزم را روی میز گذاشتم. گردونه چرخید. باختم.یک لحظه همه چیزم را از دست دادم
همه چیز به همین سادگی روی داد. همه چیز همینقدر ساده بود. من همه چیزم را باختم
پ.ن : این یادداشت را از دفترچه کوچکی جدا کردم که چند وقتی است در آن می نویسم. دفترچه کوچکی که در آن ازاومینویسم از هرآنچه که مربوط به اوست. گاهنوشت هایی است که باید ذهن مرا در خود منعکس کنند. مدتی است که جدای کار نوشتن اصلی، در این دفترچه کوچک نیز هر از گاهی چیزی مینویسم. شاید نمونه "خاطرات سوگواری" رولان بارت را پیش نظر داشته ام. به هر حال. این نوشتارهای کوتاه مرثیه هایی اند برای او. اگرچه او مدتهاست که مرده.