برای مرد شاعر
-چرا شاعرا همه آدمایین که شکست عشقی خوردن؟
- شاعر هیچوقت شکست نمی خوره. میشکنه...
اولین بار که دیدمش. یک لحظه، تا عمق ذهنم تزریق شد. مرد شاعر... وسیع و نرم و مسلط.
این دو شعر را خیلی وقت پیش برای او نوشتم. هر دو تا را دوست دارم و فکر کنم برخلاف اکثر کارهایم همیشه دوستشان خواهم داشت:
1.
همیشه مردی هست
که لباس آبی می پوشد
مردی بزرگ
که درد های کوچک و تلخ را در دهانش مزه مزه می کند
و لبخندی شیرین بر لب دارد
مردی که تارهای سپید مویش را دوست می دارد.
مردی
که از خشم خود می ترسد
و با درد درختان آشناست
همیشه چیزی دارد
تا با سنگ ها در میان بگذارد
و گوش هایش
برای شنیدن فریاد طوفان های خشمگین همیشه آماده اند.
مردی
که جهان را خیس میخواهد
و رنج را رقیق
قدم هایش کوتاه و کند
و انگشت هایش بلند و باریک اند
و همیشه در ابرها چیزهای شگفت می بیند
اری
همیشه مردی هست
که سایه ای سپید داشته باشد
2.
پس از مرگت
در خاک
کرم ها برای بوسیدنت می آیند
چند شعر از شاعر با صدای خودش :
تصویر از فیلم "به رنگ انار" ساخته ی سرگئی پاراجانف. فیلم روایت زندگی درونی "سایت نوا" شاعر ارمنی است.