دربارهیِ بیتی از بهار و چند چیز دیگر [یادداشت]
مرحوم بهار در بیتی نوشته که:
«برقِ جفا به باغِ حقیقت گلی نهشت/کرم ستم به شاخِ فضیلت بری نماند»
این که «شعر» را گاهی شبیه به مثلاً نخ یا در خواندهاند، شاید از این روست که گاهی چنین رفتاری بروز میدهد از خود.
بیتِ بهار آشکارا در دو دنیا اتفاق میافتد. دو جرقهیِ زبانی که در بههمرسیدنِشان شعر شعله میکشد.
پردهیِ اول: جفا حقیقت را نابود میکند و ستم فضیلت را.
پردهیِ دوم: برق تمام گلهایِ باغ را میسوزاند و کرم همهیِ میوههایِ رویِ شاخه را میخورد.
پردهیِ اول در انتزاع رخ [نشان] میدهد. پس کلّی و زبر و خشن و مجرد است و البته از آنجا که ذاتِ انتزاع است، بیلمس.
پردهیِ دوم در جهانی صیقلخورده میگذرد. جهانی مهربان و جزئی. با واژههایی که چه خودِشان چه مصداقِشان را آنقدر لمس کردهایم که دیگر آرام گرفتهاند و در ذهن میگنجند.
میبینیم که این دو طرف چهقدر ناهمجنساند. و هرچهقدر هم که ناهمجنستر باشند، آتشِ پیوندِشان سختسوزتر و خطرناکتر خواهد بود. (جملهیِ آخر را ممکن است برخی قبول نداشتهباشند.)
رفتارِ شاعر در این بیت شاید شبیهِ تکنیکیست که در سینما به آن تدوینِ موازی میگویند. دو دنیایِ در رفتوآمد. شاعر که میرود و میآید، میبرد و میآورد. شاعر که دریست میانِ این دو دنیا؛ بازبسته.