[چند شعر]
چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۳۱ ق.ظ
۱
تولدِ یک نقطه
در عبورِ مورچه
و مرگِ نقطه
در تولدِ خط.
ای کاش
چشمام وارونه میدید.
۲
چشمانِ مجسمه
اشاره به تخته سنگ میکنند.
۳
آسمان
آبیاش را میدهد به پنجرهیِ بسته
تا دیگر ندانیم
آسمان چه رنگیست
۴
هر نفسی که میکشم
این باغِ پیشِ رو
کوچکتر میشود
و هر درخت
هزار درخت
۵
چه دیده ام در خواب؟
یاد ام نیست
یک واژه مانده فقط:
خیابانِ برّاق
۶
امشب، خستهیِ دعا و چکشکاری، بر رختِ خواب افتادی. آینه را وقتی جلویِ مجسمه گذاشتی، فکری گذشت از سر ات -دور- و آنقدر دور که چراغ را خاموش کردی و خوابیدی. و دیگر خوابی ندیدی چرا که امشب، او خوابِ تو را میبیند.