از لباسهای زیبا ناگزیریم [یادداشت]
يكشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۰۸ ب.ظ
کتابها محصولاند همیشه. حتی اگر از راه حرف بزنند، باز هم منزلاند. چراکه آدم همیشه در طولِ مسیر ساکت است و تنها در مقصد است که مجالِ گفتن و چیزی برایِ ابراز مییابد.
ما این طور فریب میخوریم. کتابها از نهایت و از رسیدن حرف میزنند و ما نهایتِشان را ابتدایِ خود و راهِ خود میپنداریم و اینگونه بیراه میشویم.
نویسندهها از مسیر چیزی نمیگویند. مدام شهری را که به آن رسیدهاند نشانام میدهند و راهی که رفتهاند، بیرونِ جلدِ کتابهایِشان در هوا جریان دارد.
نباید این را فراموش کنم و در هر کتابی که میخوانم، دنبالِ آن هزار هزار کلمهیِ ننوشته باشم و این حکایتِ حلاج را هیچگاه به خود نگیرم که:
.
«نقل است که در شبانروزی در زندان هزار رکعت نماز کردی. گفتند: چو میگویی که من حقام، این نماز که را میکنی؟ گفت: ما دانیم قدرِ ما.»
۹۶/۰۶/۲۶