دو رباعی [شعر]
سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۱۴ ب.ظ
۱
فتانه چو او به هر دو عالم کس نیست
با بار غمش چگونه می باید زیست
جانان همه سوختند زعشقش وآخر
معلوم نشد که میل آن ماه به کیست
۲
بگذشت و مرا در غم خود زار گذاشت
داغی به دل خسته ی بیمار گذاشت
خورشید نجات غم فزون شد بشتاب
کان ماه بشد. شب مرا تار گذاشت