ادبیات و زایندگی [اندیشه]
دوشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۵، ۰۴:۴۶ ب.ظ
صاحب حقیقی ادبیات کیست؟
سؤال را آسان گیرانه تر می پرسم. چه کسی بهره ی حقیقی را از ادبیات می برد؟
سؤال ساده است. راه راست را به بیراهه نباید برد. ادبیات از آن کسانی ست که آن را می آفرینند. چه بر سپیدی کاغذ چه در تاریکی ذهن. پاسخ همین است امّا به راحتی نباید از آن گذشت. آن کس که به راحتی از حقیقت سوزان چیزها می گذرد و خود را با جزئیات سرگرم می کند؛ بی بهتره ترین است.
چرا می گویم مالکان اصلی ادبیات آفرینندگان آن هستند؟
منظورم از آفریدن، نوشتن و خلق صوری نیست. چراکه بسیاری از نویسندگان هستند که از حقیقت خلق بی بهره اند و برعکس، بسیاری از خوانندگان که حتی بیشتر از خود نویسنده از استعداد آفرینندگی بهره برده اند. (آنان مخاطبان حقیقی ادبیات اند. کسانی که متن نیم آفریده را در زهدان ذهن خود کامل می کنند.)
بگذریم. بحث بر سر خلق و تولید مثل است. کنش جنسی. در جهان طبیعت، موجودات هرچه قدرت جنسی شان بیشتر باشد از گوهر زیستن بهره مند ترند. در حیطه ی ادبیات نیز همین طور است. اگر سر و کار داشتن با ادبیات در نهایت منجر به خلق و زایایی در شخص نشود، نه تنها فضیلت نیست، سم مهلکی ست چراکه مخاطب عقیم را به سلاح زبان مجهز می کند. سلاحی که هیچ گاه لیاقت آن را نداشته است. چنین مخاطبی فقط و فقط ادبیات مصرف می کند و کلمات شریف دیگران را می بلعد و چاق و چاق تر می شود. و در آینه به تن فربه خود نگاه می کند و گمان می کند که حالا وارث کلمات بزرگان شده است. آری، درجه ی اجتهاد. او با شکمی پر از شریف ترین کلمات، خود را صاحب ادبیات می پندارد و هرچه چاق تر شود، فتواهای درشت تری می دهد.
اما حقیقت چیز دیگری ست. او عقیم است. او فقط عملگی ادبیات را کرده است. سال ها عرق ریخته پشت میز و زحمت کشیده و به دنبال یک حرف اضافه ی پس و پیش، دیوان فلانی را هزار بار پس و پیش کرده. اما حقیقت این است که یک لحظه ی حضور فلانی در مقام آفریننده با حاصل تمام عمر او برابر است.
زایندگی... اصل جهان بر زایندگی است و آفرینندگی. و حظ حقیقی را از جهان ادبیات کسی می برد که آن را می آفریند و لآقل به شرافت کلمات آگاه است و آدمی تا ننویسد (چه برکاغذ و چه در ذهن) راهی به جهان کلمات نمی برد.
حظّی که مخاطب صرف از ادبیات می برد در مقایسه با آفریننده ی آن، شبیه لذت خودارضایی است در مقایسه با معاشقه.
۹۵/۱۰/۲۷