هنوز [شعر]
سه شنبه, ۷ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۲۸ ق.ظ
به لبخند سیاه تو
خو کرده ام دیگر
پنجره ها را
یکی یکی می گشایم و
یکی یکی
به ظهر تو باز می شوند
آن کبوتر بی قرار
حالا
نه مرده نه
زنده است
و از لبخند تو
خون می چکد هنوز
به لبخند سیاه تو
خو کرده ام دیگر
پنجره ها را
یکی یکی می گشایم و
یکی یکی
به ظهر تو باز می شوند
آن کبوتر بی قرار
حالا
نه مرده نه
زنده است
و از لبخند تو
خون می چکد هنوز