کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۹/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۱۵
    .
  • ۰۳/۰۹/۰۶
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .

آخرین نظرات

  • ۲۴ آذر ۰۳، ۰۹:۱۳ - عرفان پاپری دیانت
    ۲۴۲

یکی از شعرها [نوشته]

يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۱:۴۷ ق.ظ

او شاعر بود. کمابیش شاعر معروفی هم بود. چند تا کتاب شعر چاپ کرده بود و می شناختندش.

یکی از شعرهایش را خیلی دوست داشت. آن را ننوشته بود. یعنی هیچوقت مکتوبش نکرده بود. آن در ذهنش حفظ داشت. گاهی  آن را زیرلب برای خودش زمزمه می کرد. یا در جمع دوستانش، وقتی از او می خواستند که برایشان شعر بخواند، آن را می خواند.

۹۵/۰۸/۲۳

نظرات  (۱)

جهان صمیمی و شخصی که با هرکس به اشتراک گذاشته نمیشود . انگار که شاعر از تن و روح خود میدهد تا جهان را تغذیه کند ، اما  یک شعر را فقط سهم خودش و نزدیکانش میداند ،چونان پیامبری که نقل حدیث نمیکند مگر با اصحاب خاصِ خود. 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی