مادر [یادداشت شخصی]
جمعه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۲۴ ب.ظ
غلغله است. زن های زیادی ایستاده و یا در رفت و آمدند. همه چادرهای سیاه به سر دارند. کودک در میان آن شلوغی به سمت زنی می رود. گوشه ی چادرش را می گیرد. زن سر برمی گرداند. مادرش نیست. چهره ای گنگ، خشن و ناآشنا. کودک اشتباه گرفته است. چادر زن را رها می کند و می رود.
۹۵/۰۵/۱۵
متشککککککر