کهف

برای دوباره نامیدن اشیاء

کهف

برای دوباره نامیدن اشیاء

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۱/۲۱
    .
  • ۰۲/۱۲/۱۸
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۹
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۷
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۵
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۴
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۲
    .
  • ۰۲/۱۱/۲۸
    .

آخرین نظرات

سودازده ی باد بهار [یادداشت شخصی]

چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۳:۲۳ ب.ظ
ز بس که سنگ ملامت فلک به کارم کرد
نهفته در جگر سنگ چون شرارم کرد
مرا به حال خود ای عشق بیش از این مگذار
که بی غمی یکی از اهل روزگارم کرد

چه مدت زیادی گذشته که یادداشت شخصی ننوشته ام. یادداشت های شخصی من حتی از خودم بیشتر زنده اند. چقدر زنده نبوده ام در این چند وقت. چه قدر گذشته و من اینجا-در این وبلاگ- نفس نکشیده ام. زیاد آمده ام اینجا. پست هم زیاد گذاشته ام امّا نفس نکشیده ام. زیاد نوشته ام و کار کرده ام. اما نه... نفس نکشیده ام.

ترس بدترین بلاهاست. پس زدن و انکار کردن که هنری نیست. جهان دارد هرلحظه هدیه هایش را برای من می فرستد. من کی ام که نگیرم؟ کی ام که دستش را رد کنم؟ می ترسم که درون جعبه اش مار باشد؟ من کی ام که نیش نخورم؟ نباید ترسید. باید توکل کرد و عاشق شد.

هرچه داد بود زدم. هرچه فریاد داشتم کشیدم. هرچقدر که دلم خواست گریه کردم. در این مدت تا آن جا که می شد فرسوده شدم. حالا فرسوده ی فرسوده، روشن روشن ام. چرا نفس نکشم؟

می خواهم دوباره برگردم و بیایم این جا در این وبلاگ زندگی کنم. یادم نرفته که چقدر این جا عاشقی کرده ام. چقدر خوش گذشته این جا. چقدر زار زده ام. چقدر این جا دلم تپیده. من کی ام که بترسم؟ آیا این خمودگی و این دل مردگی بس نیست؟ شکل کوزه ای ترک خورده شده ام. چرا نشکنم دوباره؟

فتنه ی شاهد و سودازده ی باد بهار
عاشق نغمه ی مرغان چمن بازآمد
تا نپنداری کاشفتگی از سر بنهاد
تا نگویی که ز مستی به خبر بازآمد

مگر نه که هرچه را بشکنی بهترش را می دهندت؟ من دلم را زیر پایم له کردم. یک گلدان داودی داشتم و شکستمش. حالا در این عطرش دوباره مشامم را پر کرده است. دوباره نفس می کشم.

صدایم کن. قفل لب هایم را باز کرده ام. بخواه که چیزی بگویم. من مهربان شده ام. درخت خشکیده ام -دل ام- را سبز و پربار دوباره پیدا کرده ام. بیا و پیدایم کن. زیر آوار این خرابه من هنوز زنده ام، دارم نفس می کشم و چه نفس کشیدنی.


کسی از متعلقان منش بر حسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مجانبت پیش گفتا به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم بر نیارم قدم بر ندارم مگر آنگه که سخن گفته شود به عادت مألوف و طریق معروف که آزردن دوستان جهلست وکفّارت یمین سهل و خلاف راه صوابست و نقص رای اولوالالباب ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام

زبان در دهان ای خردمند چیست

کلید در گنج صاحب هنر

چو در بسته باشد چه داند کسی

که جوهر فروشست یا پیله ور

اگر چه پیش خردمند خامشی ادبست

به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی

دو چیز طیره عقلست دم فروبستن

به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی

فی الجمله زبان از مکالمه او در کشیدن قوّت نداشتم و روی از محاوره او گردانیدن مروّت ندانستم که یار موافق بود و ارادت صادق

چو جنگ آوری با کسی برستیز

که از وی گزیرت بود یا گریز

به حکم ضرورت سخن گفتم و تفرج کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده

پیراهن برگ بر درختان

چون جامه عید نیکبختان

اول اردیبهشت ماه جلالی

بلبل گوینده بر منابر قضبان

بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی

همچو عرق بر عذار شاهد غضبان"

۹۵/۱۲/۲۵
عرفان پاپری دیانت

زندگی

عشق

یادداشت

یادداشت شخصی

نظرات  (۳)

این مقدمه ی گلستان خیلی زنده ست. انگار پشت تلفن برای آدم تعریفش کرده باشه مثلا.
پاسخ:
حتی بعضی جاها تلفن قطع میشه دوباره زنگ می زنه.
۲۱ اسفند ۹۶ ، ۰۴:۳۶ عرفان پاپری دیانت
چهار روز دیگر می‌شود یک‌سال.
یک‌سال گذشت. سالِ چله و سفر. و حالا دمِ بهار باز همین‌جام.
چه کرده‌ام در این یکسال؟ فراموش.
و حالا برگشته‌ام همین‌جا باز.
از مستی به خبر.
چه نقشی. چه نقشه‌ای. 
گاهی اوقات آدم ها باید به خودشون افتخار کنن .همین ک یه جایی موندن یا اینکه یه جایی روحفظ کردن.اینکه هستی و مینویسی و هنوز هم ایده داری ارزشمنده انقدر ک برای موندنت باید بهت تبریک گفت و البته ارزش هات ک در متنت موج میزنه .ارزش هاتو دوست دارم ناشی از اتصاله .حالا به چی!نمیدونم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی