کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۸
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۷
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۴
    .
  • ۰۳/۰۷/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۷/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۷/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۷/۲۷
    .

آخرین نظرات

  • ۲۹ ارديبهشت ۰۳، ۱۱:۳۵ - eons faraway
    برزخ

درباره اخلاق [اندیشه]

سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۲:۲۶ ق.ظ

به این ایده رسیده ام که اخلاق، رابطه ی مستقیمی دارد با ضعف و قوت شخصی. اخلاق از فرد محافظت می کند و برای او امنیت به وجود می آورد. اگرچه که پای او را می بندد و اسیرش می کند. مثل قفس است که اگرچه پرنده را در خود نگه می دارد اما از او محافظت می کند. این به نظرم از ضعف و زشتیِ آزادی است که آزادی ضعیف کش است. وقتی که درِ قفس باز می شود، پرنده ناچارا باید بال های قوی داشته باشد و در غیر این صورت سقوط می کند. آدمِ قوی می تواند به اخلاقیات پشت کند چون قوی است و می تواند بدون حضور و حمایتِ اخلاق از خودش محافظت کند. این حالت را در زندگی خودم تجربه کرده ام. وقتی که ذهنم قوی بود، اخلاق را تاب نمی آوردم. ذهنِ بزرگ می خواهد گسترده تر شود. پرنده ی قوی، از قفس بیزار می شود. اما از وقتی که توانم را از دست دادم، از وقتی که آن طور مفتضحانه(نه، مفتضحانه نه)شکستم، حس میکنم که به چیزی نیاز دارم تا از من مراقبت کند، حال چه اخلاق چه هر چیز دیگری.  حس میکنم که این ضربه را تا حدی از آزاد بودن خورده ام(آزادی نه لزوما به معنای شخصی بلکه حتی در محدوده ی اجتماعی و در مرابطه با دیگران). و از آزاد بودنِ دیگران .حس میکنم که آزادی لزوما مثبت نیست. دیگران (بخوانید قوی ترها) حق ندارند آزاد باشند و به این راحتی مرا نابود کنند. بعد از مدت ها فکر می کنم که به اخلاق نیاز هست. البته منظور من از اخلاق مسلما هنجارهای عرفی و قوانین اجتماعی و مذهبی نیست. اخلاق به نظرم باید یک جور شعورِ رشدیافته ی جمعی و در واقع یک جور وجدان عرفی و فردی باشد. این از زشتیِ بشر است. از کوچکی ماست. فکر می کنم که در اجتماعِ آزاد، ضعیفان به راحتی نابود می شوند.

23/1/95

پ.ن: این متن را حدود یکماه پیش نوشته بودم. چقدر نثر مشوش و بی در و پیکری دارد. اگرچه هنوز هم ایده ام همان است که در این متن نوشتم. اما چند سطر میانی اش یعنی سطر 9تا 12را خیلی دوست ندارم. حالا که دور تر شده ام میبینم کلمه مفتضحانه را با هیجان و تلخیِ بی موردی نوشته ام. در کل از این متن فقط ایده اش را خواسته ام. خودِ متن چیزِ چرندی است که نه خودش ارزشی دارد و نه توانسته ایده را خوب برساند.

پ.ن: این شعور رشدیافته ی جمعی، اگرچه تاحدی برایم روشن شده اما هنوز خام است. باید درباره اش بیشتر اندیشید و از فهم انتزاعی خارج اش کرد و متنش کرد. باید روشن شود.

پ.ن: مسلما این متن نوشته ای برای دفاع یا اثبات اخلاقیات نیست. چون زشت تر و بدتر از این نمی توان اخلاقیات را اثبات کرد. اصلا آنچه در این متن به عنوان اخلاق از آن یاد کردم هیچ ربطی به اخلاقیات ندارد. این متن بیشتر یک یادداشت شخضی است.

 

۹۵/۰۲/۲۸

نظرات  (۱)

۲۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۵۳ ناهید رادمنش
درست گفتی اخلاق جنبه محافظتی برای بشر داشت که بتواند ضعفا را در برابر اقویا محافظت کند که این کارکرد را امروز قانون قصد دارد انجام بدهد که نمی دهد.چیزی که در اخلاق برای من سوال برانگیز است که اخلاق حد را مشخص نکرده است .به طور مثال می گوید بخشش.اما تعیین نمی کند تا کجا؟
پاسخ:
و خوبه به نظرم که مشخص نمی کنه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی