چند شعر باهم و بی هم [شعر]
يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۳۷ ب.ظ
1
بی قرار تو نیستم
اما
با قرار تو تنهایم
حالا
که شبهایم را داده ام
به تو
و از تو
بی روزم و
بی روزی
که تو را دیدم
از روزنه ی کوچکی
که در شب بزرگم
برای روز باز کرده بودم
اگرچه روز نبودی
2
تنهاییم را
مدیون تو نیستم
اما
تنهایم و
مدیون توام
که خرابم کردی
و حالا
با آجرهای خرابه ام
برج های بلند می سازم
تا به آسمان نزدیک شوم
و از تو دور
3
در تنم
سه گل سپیدرنگ دارم
یکی برای خودم
دیگری برای تو
و یکی برای او
_اگرچه هرسه را
برای تو کاشته بودم_
باهر نفس که می کشم
ساقه هایشان
بلند تر می شوند
بویشان
عطرآگین ترم می کند
و خارشان
هر لحظه در گوشت تنم فروتر می رود.
4
عاشق ترم می کند
تابیدن آفتاب
سپیده دم
بر پوست تاریکم شکوفه می رویاند
و ظهر
می سوزاندم به تمامی
غروب
در سرخی بیکران
شناور نگهم می دارد
و شب هنگام
که می رود و
در تاریکی ِ دوباره رهایم می کند
هنوز عاشقم
هنوز عاشقم
هنوز عاشقم
18/2/95
جاده اصفهان
عرفان خیلی پاک وخالصی ..مواظب خودت باش
اگه دختر بودی می بایست اسمتو سارا می ذاشتن