کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۴/۰۵/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۴/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۴/۱۱
    .
  • ۰۴/۰۳/۱۷
    .

آخرین نظرات

  • ۲۲ مرداد ۰۴، ۱۵:۵۵ - عرفان
    144 ۵و۷

یادداشت/خرداد نود و نه

يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۲۶ ق.ظ

بچه که بودم، راهِ خیابان را تا خانه به دو می‌رفتم و با صدای بلند (به گوشِ خودم بلند حداقل) اصوات بی‌معنی درمی‌آوردم و نگاهم را به زمین می‌دوختم که جن و جادوگر در آن تاریکی خودشان را نشانم ندهند. حتی یادم هست دقیق، که نمی‌ترسیدم که شکارم کنند، فقط دلم نمی‌خواست جن و پری ببینم.

امروز، که بیست و دو سالم تمام شد، می‌بینم که هیچ فرق نکرده‌ام. هنوز همانم. در کوچه‌های روشن‌تری می‌دوم. زیرلب اصوات معنی‌دارتری می‌خوانم، و با صدای آهسته‌تر. اما از موجوداتی به همان اندازه نامرئی وحشت دارم.

۹۹/۰۳/۱۸

نظرات  (۱)

تو از رستۀ آدمیان نخستینی و دماغ روشنی داری.

پاسخ:
عرض دلتنگی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی