گره و گاه [یادداشتِ شخصی]
دوشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۵۵ ب.ظ
میخواهم دور بگیرم اما در این گرهگاه، از آنسوی استوانهی بدنام من بیبهرهام. و حالا دیگر دور و نزدیکِ تو یکیست؛ در این آیینهزار، در این مزار.
دهان باز کردم. در گلوی من چیزی شکلِ نخستینِ خود را میخواست. در دهانِ من هوا بود و من هوا بودم، تمام. و وقتِ غروب، هوا سیاهتر میشد هی به ایجاز میرسید در دهنام من آنقدر کشاش دادم که حالا تمامِ تنام دهانیست، ثقیل.
کسی مرا از پشت بغل کرده که تناش کدر است و زباناش با ما بیگانهست. دستهایاش را آورده رو به روی من و دو سرِ رشته را میکشد و گره هی تنگتر میشود و من صورتِ شما را هی گنگتر و هی بیهودهتر میبینم.
در این گرهگاه که دور و نزدیکِ تو حالا یکیست.
۹۷/۰۳/۲۱