[شعر]
جمعه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۶، ۰۶:۴۴ ب.ظ
کلمه به کلمه
وسیع میشدی اما
خاموش
بر چشمبندِ تو چیزی نوشته
لجوج با معما
و تاریکی آنقدر به خود پیچید
که خندهاش گرفت
میدانم
سحرگاهِ یکروز
آخر
دریا چشم باز میکند.
کلمه به کلمه
وسیع میشدی اما
خاموش
بر چشمبندِ تو چیزی نوشته
لجوج با معما
و تاریکی آنقدر به خود پیچید
که خندهاش گرفت
میدانم
سحرگاهِ یکروز
آخر
دریا چشم باز میکند.