کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۹/۰۶
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۸
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۷
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۴
    .
  • ۰۳/۰۷/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۷/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۷/۲۹
    .

آخرین نظرات

  • ۲۹ ارديبهشت ۰۳، ۱۱:۳۵ - eons faraway
    برزخ

یک شعر، یک شهاب [یادداشت]

پنجشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۵۵ ب.ظ

این روزها آن‌قدر قطعه‌قطعه‌ام که نمی‌توانم قصه بنویسم. جمع‌و‌جور و سخت و پر از اعتمادِ به نفس. خلقِ قطعه مرا این‌گونه می‌کند. این که درست شبیهِ اسکلت شوی یا باشی. بی‌گوشت و پوست. زننده می‌شوی و نگاه‌های بسیاری از تو می‌رمند. آن‌وقت آسوده می‌شوی  و می‌توانی با همه‌ی توش‌و‌توان‌ات استخوان شوی. شکلِ حقیقیِ شکل را بگیری به خودات.

قطعه‌ها شکلِ شهاب‌اند انگار. آن‌قدر عجول و شعله‌ور که حتی به ندرت با هم می‌بارند. سنگ‌اند. اما نه پشتِ هم چیده می‌شوند که راه شوند و نه روی هم که دیوار.

حالا به هرچیزِ دور و دراز که فکر میکنم به تباهی فکر کردهام. حالا بیشتر از آنکه نفس بکشم، فاصلهیِ میانِ دو نفس را میکشم. تنها در فاصلهیِ دو نفس است که نفسنمیکشیم و در یک قطعه-شعر که نفسام را حبس میکنم انگار که حبابی به سرعتِ نور در سینهام رشد میکند.

۹۶/۰۶/۱۶

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی