نگاه کردن [اندیشه]
يكشنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۲۱ ق.ظ
آدمی که ادعای خودآگاهی و تسلط بر خود را دارد؛ حقیقتاً در برابر زندگی (نه خودش) ناتوان و مطیع است. پس این همه قدرت ذهن صرف چه میشود اگر که صرف زندگی و جلوبردنش نمیشود؟ نگاه. تنها نگاه کردن. تن دادن به زندگی و با همهی وجود به آن نگاه کردن. هیچ نکردن و با تمام توان نگاه کردن به آن چه نمیکنی. تمام نیروی ما صرف نگاه کردن میشود. مثل این که آدمی قوی و پرزور را بسته اند به صندلی. دست و پایش را نمیتواند تکان دهد. پس به ناگزیر، همه ی نیرویش به چشمها و گوشها و کمی از آن به زبان منتقل میشود. نه از سر استیصال که از سر دست بستگی. بسیار نگاه کردن و گاهگاه چیزی گفتن.