کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۹/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۱۵
    .
  • ۰۳/۰۹/۰۶
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .

آخرین نظرات

  • ۲۴ آذر ۰۳، ۰۹:۱۳ - عرفان پاپری دیانت
    ۲۴۲

از دست دادن [یادداشت شخصی+ از دیگران]

چهارشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۶ ق.ظ

از دست دادن و به دست آوردن، در دوره ی میانسالی چه فرقی با دوره ی جوانی دارد؟ از خودم می پرسم. در جوانی، آدم پر از زندگی است هنوز. شوق  وخواستن در تنش زیاد است. و البته هنگامی که از دست می دهد، می تواند به زمان زیادی که در برابرش دارد نگاه کند. میانسال، بی اشتیاق است. نمی خواهد. یا حداقل به قدرِ جوان نمی خواهد. ولی از طرفی، زمانی که پیش روی خود دارد نیز اندک است. نمی دانم. این سوال را از خودم می پرسم.

پ.ن: منظور، جوانی و میانسالی ذهنی است.


اما اگر هیچ چیز
نتواند ما را از مرگ برهاند
لااقل عشق
از زندگی نجاتمان خواهد داد

"پابلو نرودا"

۹۵/۰۴/۲۳

نظرات  (۵)

۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۸:۳۰ اشک مهتاب
میانسالی نتیجه ی تجربه است ولیکن انسان جوانی را به امید شادی و نشاط و تجربه سپری میکند و در واقع هر آنچه جوان از دست دهد به معنای بدست آوردن تجربه و موفیتی ست تازه حال آنکه هر آنچه میانسال از دست بدهد به معنی شکست در حصول تجربه ی دیرین خویش است و همین دلیل کافی ست که جوان پر شور تر نمایان شود و میانسال شکسته تر.

عشق از زندگی نجاتمون میده چون گستره ی وسیع تری از زندگی داره+بهش اعتقاد دارم
پاسخ:
1. تجربه ی دیرین و شکست در حصولش یعنی چی؟
2. از عشقِ تو چون جان شدم/ وز خویشتن پنهان شدم
مردن شبیهِ عاشق شدن است، آدم ناپدید می شود و دیگر خبری از خود نمی دهد
کریستین بوبن،مسیح در شقایق، صفحه22
این ایده ی "چون گستره ی وسیع تری از زندگی داره" چیزِ جدیدی بود. بهش فکر نکرده بودم
۲۴ تیر ۹۵ ، ۰۳:۴۶ اشک مهتاب
میانسال در طی دوران زندگیش امتحان کرده که پیروز شه و شکست خورده و همچنین شکست رو پذیرفته چون تصورش این بوده که موفقیتیه به نام تجربه و حالا وقتی به دوران میانسالیش میرسه و فکر میکنه به قدر کافی زندگی کرده که تجربه بدست بیاره چیزی رو از دست میده ٬در اون لحظه شکست خورده شکستی که نه تنها دیگه به عنوان تجربه بهش نگاه نمیکنه بلکه شاید به عنوان یک درد عمیق بنگره چرا که تصور میکرده تمام اونچه رو که باید تا به حال به عنوان تجربه برای پیروزی بدست اورده.

جا داره بگم بیشتر برای این کامنت میذارم که با ایده های جدید و مفاهیم کاملا عینی اشنا بشم ٬خوشحال میشم اگر ایده ای داده باشم که قابل تأمل باشه:)



«معنیش این بود البته کاملا نظری شخصی بود»
پاسخ:
نگاه، کردن به زمانِ پیش رو بیهوده ست. چون هیچ آگاهی بهش نداریم. پس در نتیجه باید بی نهایت در نظرش گرفت.
و به همین خاطر فکر میکنم که نمیشه میانسالی رو زمانِ نامناسبی برای تجربه دونست. و این رو هم باید در نظر داشت که هر تجربه ای توی وضعیت ذهنی متفاوت، هم کیفیت متفاوتی داره و از معنای متفاوتی از تحلیل کردنش به دست میاد.
در میان سالی کلمه ی زمان معنای حیاتی تری پیدا میکنه ، زیرا مفاهیم گذشته و آینده رنگ دیگری میگیرند . در جوانی گذشته جدا معنای خاصی نداره چون اصلا گذشته خاصی نیست ، و آینده نیز غالبا معنی پرتنش و گاها مثبتی رو تداعی میکنه ، ولی در میان سالی مفهوم قدرتمند گذشته بوجود میاد ، احتمالا مقایسه های زیادی میان حال و گذشته خواهد شد و از آن طرف آینده معنای ترسناک ترین خواهد گرفت ، زیرا آینده ای که می آید چیزی برای دادن نخواهد داشت ، آینده ی میانسالی آینده ای است که میگیرد ، آدمی میفهمد که هیچگاه صاحب زندگی نبوده ، بلکه صرفا زندگی به او قرض داده شده و حال زمان سهمش را میخواهد و تک به تک اموالش را میگیرد ، بنابراین میانسالی دوره دفاع است ، آدم بیشتر باید نگران از دست ندادن باشد . در حالی که جوانی دوران حمله است و آدمی نگران به دست آوردن است .

به نظر من میان سالی نتایج فوق العاده ای دارد که اگر آدمی در جوانی به آنها نزدیک شود بسیار سود کرده ، زیرا آن نتایج در میان سالی چندان سودمند نیستند لکن در جوانی میتوانند موثر باشند . . اگر انسان مفاهیم زمان را در خود عوض کند میتواند در جوانی به تفکر میان سالی نزدیک شود ، مثلا زیاد اندیشیدن به فلسفه مرگ به عنوان یک واقعیت - تجربه از روی برنامه ریزی قبلی جهت ایجاد حداقل گذشته ( شاید خواندن تاریخ شخصیت ها هم کمی کمک کند ‌.)
۲۵ تیر ۹۵ ، ۰۹:۰۰ اشک مهتاب
حقیقتا فکر میکنم درسته که تجربه در هر زمانی بی فایده نیست اما میانسالی دوره ی ایستا و راکدی ست  و همانندجوانی شور  پیش رفتن ٫تجربه کردن و تحلیل کردن رو نداره چرا که ذهن میانسال تا حدودی به یک بی نهایت از بی فایدگی رسیده.«میانسالی زمان تفکر است درباره ی هر آنچه که بود و تلاش در برطرف کردن ناملایمات نه ذهنی بلکه هر آنچه کاملا  عینی ست»

با نظرتون تا حدودی موافقم ٬نظر جالبی بود.سپاس از پاسخگویی
پاسخ:
الان فکر می کنم که به یه چیزی رو باید توجه داشت. میلِ به ثبات. ثباتِ بیرون و درون. چیزیه که در جوان وجود نداره. شاید اگر ذهنِ میانسال از تغییر و از دست دادن رنج میبره ناشی از میلش به ثباته.
خیلی قشنگ بود ... حقیقت بود ...
ممنون
پاسخ:
خواهش میکنم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی