کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۹/۰۶
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۸
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۷
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۴
    .
  • ۰۳/۰۷/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۷/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۷/۲۹
    .

آخرین نظرات

  • ۲۹ ارديبهشت ۰۳، ۱۱:۳۵ - eons faraway
    برزخ

زندگی در کویر [یادداشت شخصی]

دوشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۴۲ ب.ظ

من مدتهاست با خودم و با درونِ خودم درگیر نبوده ام. یعنی اصلا نمی توانسته ام. فرصتش را نداشته ام که با خودم درگیر باشم. از آخرین باری که چیزی در خودم مرا آزار داد مدتها می گذرد. نمی فهمم. آن هایی که مشکلشان با خودشان است را نمی فهمم. یعنی آیا زندگی این قدر بر آن ها آسان گرفته؟ من همیشه چنان درگیر بوده ام با بیرون، و با دیگری، و با خارج از خودم چنان در کشمکش بوده ام که اصلا جایی برای مشکل درونی نداشته ام. مثل تشنه ای در بیابان، همیشه نگاهم به آسمان بوده. اصلا زندگی به من این اجازه را نداد که برایش ناز کنم. رفتارش با من خشن  و بزرگسالانه بود و من بچه بودم. زندگی در روزهای شروع جوانی ام چنان زهرچشمی از من گرفت و چنان سیلی محکمی در گوشم زد که تا همیشه ترسش در دلم خواهد ماند. من اصلا اجازه نداشتم با خودم درگیر باشم.

من همیشه، به شکل ناشیانه ای خوشبین بوده ام. یعنی اصلا نمی توانسته ام بدبین باشم. همیشه یک جلوه ی کوچک از مساعدتِ زندگی، یک لبخند بر لب تو، یک روزنه ی کوچک به سوی شادی مرا لبریز می کرده است از امید و شوق. کویر... کویر... من همیشه در کویر زندگی کرده ام. تشنه بوده ام همیشه. نمی فهمم. آن ها که در کنار چشمه اند و آب نمی نوشند را نمی فهمم. آن ها که وقتی همه چیز در بیرونشان به سامان است، بدبین اند و در کشاکشِ با خود اند را نمی فهمم. آن ها که نا امید اند را نمی فهمم. زندگی هیچ گاه با من مهربان و بخشنده نبوده. همیشه چنگ انداخته بوده ام به زندگی. همیشه تشنه بوده ام. و برای یک قطره آب که از آسمان می رسید، هزاران بار شکر می گفته ام.

۹۵/۰۴/۰۷

نظرات  (۵)

سلام مطالب خوبی دارید موفق باشید
مخالفم. با چند قطعش.
دلیل هم نمیبینم اینقدر صریح تصمیم‌گیری کنی و جناح بندی حتی 
پاسخ:
چه قطعاتیش؟
.
من واقعا تصمیم گیری نکردم. فقط مطمئنم. و این صراحت هم بخاطر اینه که مطمئنم. من می دونم که تکلیفم با خودم به شدت مشخصه. با غیر از خودم مشخص نیست.
درباره جناح بندی، آره. مدرج تر و سیال تره. قبول دارم اینو
اینهمه اطمینان.جدا جا نداره.
پاسخ:
وقتی میگی تشنمه، جدا جای شکی هست؟
آدمی همیشه با خود درگیره ، حتی وقتی با بیرون برخورد میکنه ، بازهم داره از درون تصمیم میگیره ، اتفاقات بیرونی صرفا سنجشی برای کیفیت درونی است . همه ی آدم ها در درون مسئله ای دارن ، احساسات حاصل از  اتفاقات بیرونی صرفا نشان میدهد که چقدر در حل اون مسئله موفق بودن .
پاسخ:
حرفِ درستیه. همه چیز نتیجه ی ذهنه.  با این حال ولی:
فرق است میان آنکه یارش در بر
با آن که دو چشم انتظارش بر در
به نظرم همه ( شما و اون آدمایی ک بدون داشتن مشکل بیرونی مشکلات درونی دارن و بقیه آدمها ) 
همیشه دنبال ی بدبختی هستیم تا خودمو سختی کشیده معرفی کنیم. چون در غیر اینصورت مقبول نمیشیم 
پاسخ:
الان بعد از یک سال و دو ماه با این حرف موافق ام. آره. همین‌طوره.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی