کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۹/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۱۵
    .
  • ۰۳/۰۹/۰۶
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۸
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۷
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۴
    .
  • ۰۳/۰۷/۳۰
    .

آخرین نظرات

  • ۲۹ ارديبهشت ۰۳، ۱۱:۳۵ - eons faraway
    برزخ

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ذهن» ثبت شده است

بی‌زمانی. فشردگی و ایجاز. لمحگی. قطعه‌ بودن. 

فیزیکِ ذهن طوری‌ست که امتدادِ بی‌زمانی را نمی‌فهمد. شاید به این خاطر که برایِ لمسِ لحظه‌یِ بی‌زمان، ذهن مجبور است تمامِ انرژی‌اش را مصرف کند. و یا شاید هم به این دلیل که در مواجهه با بی‌زمان، ذهن شکلی فشرده به خودش می‌گیرد، قطعه می‌شود و اگر بی‌زمانی مطول شود، میانِ لحظه و ذهن ناهم‌خوانی پیش می‌آید و به نفس‌نفس می‌افتیم. 

مولوی می‌گوید که: آرزو می‌خواه لیک اندازه خواه

۰ نظر ۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۹:۱۹
عرفان پاپری دیانت


آدمِ میان‌مایه، مایه‌اش را به میان می‌اندازد. خود را تا نیمه می‌سازد، و کامل به نظر می‌رسد. 

جان دو نیمه‌ست. یک‌نیمه می‌سازد. یک‌نیمه ویران می‌کند. 

آدمِ کامل چیزی از خودش باقی نمی‌گذارد. نیمه‌ی ویران‌گرش به او اجازه‌ی انتشار نمی‌دهد. با تمام جان خودش را می‌سازد و نابود می‌کند.

اما آدم میان‌مایه، مایه‌ی به‌نیمه‌رسیده‌اش را ابراز می‌کند و تبدیل می‌شود به تصویری از کمال.

برج بابل را به یاد می‌آورم.

۰ نظر ۱۳ تیر ۹۶ ، ۱۰:۳۶
عرفان پاپری دیانت

Nothing starts in my mind

So I start my mind in a thing

۲ نظر ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۴۰
عرفان پاپری دیانت