معاشقه [فیلمنامه]
سوخته و لاغر تو در طلب گوهر تو
آمده و خیمه زده بر لب دریا دل من
1.بیرونی-ساحل-عصر
ساحلی ماسه ای را می بینیم. در کنار دریا، خیمه ی کوچکی برپاست. تمام فیلم همینجا می گذرد. دریا آرام است. در کنار خیمه مردی روی چهارپایه ای چوبی نشسته. روبرویش دار قالی است. مرد مشغول بافتن فرشی است. کمی از قالیچه بافته شده. نمایی نزدیک از مرد را می بینیم. حدودا سی ساله به نظر می رسد. لباسی بلند و گشاد به تن دارد به رنگ سیاه با پارچه ای کلفت و ضخیم. موهایش آشفته و در هم ریخته است و ته ریش دارد. تنش لاغر و تکیده است. صورتی زرد و استخوانی دارد.
نمایی دور از کارکردن مرد را می بینیم. دریا آرام است و موج ها به آرامی روی ساحل می آیند. کمی آن سوتر موجی به ساحل می خورد. و سیب سرخی را روی ماسه ها می اندازد. مرد نشسته است و کار می کند. (ریتم فیلم کند است. هر کدام از تصاویر را برای مدتی طولانی می بینیم.) کمی بعد، مرد از پشت دار قالی بلند می شود می رود سمت دریا. لب آب می نشیند. دستش را پر از آب می کند و می نوشد. ناگهان متوجه سیب سرخ می شود. که آن سوتر روی ساحل افتاده. به سمت آن می رود. سیب را بر می دارد و نگاهش می کند. سپس آن را پرت می کند توی دریا و برمی گردد پشت دار قالی می نشیند. مدتی بعد، موج دوباره سیب را به ساحل برمی گرداند. مرد در حالی که مشغول بافتن است، سر بلند می کند و نگاهی به دریا می اندازد. سیب را می بیند. می رود سیب را بر می دارد و پرت می کند توی دریا و دوباره بر می گردد مشغول کار می شود. ایندفعه زمان کمتری طول می کشد تا موج دوباره سیب را به ساحل بیاورد. موج ها شدیدتر شده اند. مرد دوباره بلند می شود و سیب را توی آب می اندازد. سپس برمی گردد. اما این دفعه قبل از آن که روی چهارپایه اش بشیند می بیند که سیب روی ساحل است. با حالتی مضطرب به سمت سیب می دود و آن را پرت می کند توی آب. سیب با اولین موج برمی گردد و روی ساحل می افتد. مرد روی زمین می نشیند. بی اضطراب شده. به دریا خیره می شود. سیب را برمی دارد. مدتی نگاهش می کند. سپس آن را سمت دهانش می برد و گاز می زند.
2.درونی-داخل خیمه-ظهر
نمایی از داخل خیمه را می بینیم. مرد روی تختی چوبی دراز کشیده است. نمایی دور از ساحل و خیمه و دارقالی و دریا می بینیم.
3.بیرونی-ساحل-ظهر
در میان دریا، زنی را می بینیم که به سوی ساحل می آید. آب تا نیم تنه اش رسیده. مشعلی در دست دارد.
4.درونی-داخل خیمه-ادامه
مرد روی تخت دراز کشیده. ناگهان زن، وارد خیمه می شود. کاملا برهنه است. گوشواره و گردن بندی از مروارید دارد. النگوهایی طلایی در دست دارد. موهایش بلند و مجعد است. مرد برمی خیزد و روی تخت می نشیند. خیره اما بی تعجب به زن نگاه می کند. زن نزدیک تر می آید. مشعل را به دست مرد می دهد. مرد درحالی که به زن نگاه می کند. مشعل را روی دیواره خیمه می اندازد. خیمه شروع به سوختن می کند. زن از خیمه بیرون می رود.
5. بیرونی-ساحل-ادامه
خیمه آتش گرفته است. زن، پا در آب می گذارد و در دریا می رود. مدتی، سوختن خیمه و دور شدن زن را می بینیم. زن همینطور در دریا راه می رود و آب همینطور بالا م آید تا اینکه آب از سرش می گذرد و دیگر نمی بینیم اش. دیواره های خیمه تا حد زیادی سوخته است. مرد را می بینیم که سرتابه پا آتش گرفته. کمی بعد در دریا موج بزرگی پدید می آید و با سرعت به ساحل می رسد و تا جایی که خیمه برپاست جلو می آید و آتش را خاموش می کند. از خیمه تقریبا هیچ نمانده. مرد، نیمه جان روی زمین افتاده. تمام تنش خیس است. برمی خیزد. می نشیند. و به دریا نگاه می کند. آرام است و آفتاب بر آن می تابد.
6.بیرونی- ساحل- غروب
غروب است. آسمان سرخ است و خورشید در دریا پنهان می شود. بقایای خیمه ی سوخته را می بینیم. خیمه از بین رفته است. کمی آن سوتر، مرد روی چهارپایه نشسته و قالی می بافد. کار قالی تقریبا به اتمام رسیده. می بینیم که موجی می آید و باخود، جعبه ی چوبی کوچکی را به ساحل می آورد.
مرد برمی خیزد و کنار دریا می رود. جعبه را بر می دارد و بازش می کند. درون جعبه، کاغذی است. کاغذ را بیرون می آورد و می خواند. ما نوشته ی روی کاغذ را نمی بینیم. اما هرچه هست، مرد با خواندنش آشفته می شود. پریشان می شود. برمی گردد. و به خیمه ی سوخته و دار قالی نگاه می کند.
7.بیرونی- ساحل- شب
مرد، سراسیمه در امتداد ساحل می دود. پاهایش در آب می خورد. دریا ماهی های مرده را روی ساحل ریخته. مرد می دود و با پاهایش ماهی های مرده را له می کند. فریاد می زند. مدتی، حالِ پریشان مرد را می بینیم.
8.بیرونی-همان جا- نیمه شب
مرد، لب آب نشسته است و گریه می کند. آشفتگی اش تبدیل به اندوهی عمیق شده. مدتی، گریه کردن مرد را می بینیم. مرد، دستش را ازآب دریا پر می کند و به صورتش می زند. چشمش اما هنوز گریان است. برمی خیزد می رود پشت دارقالی می نشیند و کار می کند. قالی تقریبا به انتها رسیده.
9.بیرونی- همان جا-ادامه
قالی تمام شده است. چهره ی مرد را می بینیم. شکسته شده. اشک بر گونه هایش خشک شده. رنجور و غمگین است. سکوتی عمیق در چهره اش حس می شود. بر می خیزد. قالی را از روی دار بی می دارد. آن را لوله می کند. روی دوش می گذارد و می رود سمت دریا. قالی را در آب می اندازد. آب قالی را با خود می برد. مرد لب آب می نشیند و به دور شدن قالی نگاه می کند. دوباره گریه اش می گیرد. مرد گریه می کند و قالی در آب دور می شود.
9.بیرونی- ساحل- سحرگاه
هوا گرگ و میش است. مرد در ساحل نشسته و به دریا نگاه می کند. از دور، در انتهای دریا سیاهی ای پیدا می شود. کمی بعد، می بینیم که قایقی به آن سمت می آید.
10.بیرونی- همان جا-بامداد
قایق به ساحل می رسد. مرد، هیجان زده، برمی خیزد و به سمت قایق می دود. سوار بر قایق می شود و پارو می زند. می بینیم که مرد جلو و جلوتر می رود. از ساحل دور می شود. می بینیم که از ساحل خیلی فاصله گرفته و بسیار ریز شده. موجی بزرگ در دریا پیدا می شود و روی قایق فرومی ریزد. قایق واژگون می شود. کمی بعد که دریا آرام تر می شود، نه اثری از قایق می بینیم نه از مرد.
"روبرویش دار قالی است. مرد مشغول بافتن فرشی است. کمی از قالیچه بافته شده."
قالی ـه یا فرش ـه یا قالیچه؟
خرده بگیر.