کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۹/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۱۵
    .
  • ۰۳/۰۹/۰۶
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .

آخرین نظرات

  • ۲۴ آذر ۰۳، ۰۹:۱۳ - عرفان پاپری دیانت
    ۲۴۲

قبر سفید [فیلمنامه]

پنجشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۲۰ ق.ظ

1.بیرونی- گورستان- نیمه شب

تصویر قبرستانی بزرگ را می بینیم. همه جا تاریک است. کمی بعد، نوری قسمت جلوی کادر را روشن می کند. مردی چراغ قوه به دست وارد کادر می شود. مرد میانسالی است. بیل و کلنگ و چراغ قوه در دست دارد.

 

2. بیرونی- ادامه

مرد، در گورستان راه می رود. و روی قبر ها نور می اندازد. و به آن ها نگاهی گذرا می اندازد.

 

3.بیرونی- ادامه

تصویر قبرها را می بینیم و پاهای مرد را که راه می رود و با چراغ قوه اش روی سنگ قبرها نور می اندازد. قبرها، متعلق به اشخاص گوناگون و در شکل و اندازه های مختلف اند. مرد جلوتر می رود. به سنگ قبری سفید رنگ می رسد که هیچ نوشته ای روی آن نیست. قبر در حاشیه ی گورستان، کنار درخت کهنسالی است.

 

4. بیرونی- کنار  قبر سفید- نیمه شب

مرد در حال نبش قبر سفیدرنگ است. چراغ قوه اس را روی سنگی گذاشته و کلنگ می زند.

 

5. بیرونی- ادامه

مرد اطراف سنگ را کمی گود کرده. سنگ را بر می دارد. و با بیل خاک ها را کنار می زند.

 

6. بیرونی- همانجا- ادامه

خاک ها را کاملا کنار زده. چراغ قوه را بر میدارد و نور را داخل قبر می اندازد. درون گور مردی خفته است. مرد، تکانی می خورد. بر می خیزد. می نشیند. مدتی به مرد گورکن خیره نگاه می کند و گورکن به او. سپس بر می خیزد و از قبر بیرون می آید. مرد گورکن، به داخل قبر می رود. می نشیند و کمی بعد دراز می کشد. مرد دوم، بیل را بر می دارد و روی او خاک می ریزد.

 

7.بیرونی- همانجا- سپیده دم

قبر، کاملا پر شده است. مردم دوم سنگ سفید را بر می دارد و روی قبر می گذارد. سپس بیل و کلنگ و چراغ قوه را بر می دارد و دور می شود.


پایان


۹۵/۰۲/۰۲
عرفان پاپری دیانت

سینما

فیلمنامه

مرگ

نظرات  (۴)

تصویر سازی عالی بود
پاسخ:
ممنون
امیدوارم تصویر خام نبوده باشه
۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۲۵ گم شده در هستی
سلام.یه سوال اساسی:
چی میشه که گاهی آدم ها می تونن جرقه ها و تجربیات ذهنی و قلبی خودشون رو به زبان قلم بیارن؟؟؟
گاهی تجربه هایی در درون هر فرد وجود داره،گاهی آدم با تک تک سلول هاش و با تار و پود روحش یه احساس یا یه اندیشه ای رو تجربه میکنه،حتی گاهی طوفانی ازش برپا میشه که وجودش رو متلاشی میکنه-طوفان احساس،طوفان اندیشه،طوفان هستی-
چی میشه که بعضی ها میتونن این تجربه هارو روی کاغذ منعکس کنن یا حداقل یه پرتوی کوچیکی رو از درونشون به بیرون انتقال بدن؟؟؟؟
یا به قول خودتون،بارور بشن و مثلشون رو به دنیا بیارن؟؟
چون کسانی هستن که با وجود بارور شدن نمی تونن تجربه هاشون رو به دنیا بیارن، و تجربه هاشون در درونشون محو و معدوم میشن.
😶😶😶😶
پاسخ:
چه کامنت خوبی

خلاصه : باید گم شد تو هستی. و بعد پیدا شد و بعد نوشت.

در ادامه

1.شمس الدین تبریزی. بجز یه مجوعه مقالات شمس چیز دیگه ای ننوشت. اما مولانا که شاگرد شمس بود مثنوی هفتاد من کاغذ داره. و ما می دونیم که شمس بالاتر رفته بود از مولانا. اما چرا؟ دلیلش اینه به نظر من که شمس گم شده بود در هستی. رفته بود و گره خورده بود و غرق شده بود به قولی. اما مولانا غرق نشده بود تو دریا. سرش بیرون از آب بود. دریا رو میدید و مینوشتش. اما  شمس غرق بود. رفته بود به عمق دریا و دیگه حتی دریا رو هم نمی دید.

2. یک چیز خیلی مهمی که هست بحث تکنیکه. هنرمند  بین دوتا طیف داره حرکت می کنه. از یه طرف باید ببینه و تجربه کنه و زندگی کنه و از یه طرف مطالعه کنه و تکنیک یاد بگیره و تجربه های ذهنی و درونیو  دیده ها و زیسته هاشو با استفاده از تکنیکی که یاد گرفته بنویسه. هنرمند ناچرا باید این وسط باشه و بمونه. و نباید اونقدر غرق خود زندگی بشه که نتونه از زندگی بگه و بنویسه. دلیلش چیه به ننظرت که ما از بایزید و ابوالحسن خرقانی و حلاج و... اثری نداریم اما از عطار و سنایی و...  داریم؟ چون عطار و سنایی باسواد بودن و تکنیک بلد بودن و نویسنده بودن اگرچه شاید مرتبه ی روحی و ذهنیشون خیلی از بایزید  و حلاج پایین تر بوده. هنرمند علاوه بر اینکه باید تجربه کنه زندگی رو تا به قولی بارور بشه اما نباید غرق بشه. ناچرا باید یک جا متوقف بشه. حالا دیگه اینجا یه دوراهیه. اینکه ما میخوایم شاعر باشیم و یا شاعرانه زندگی کنیم. ما میخوایم بیرون از کاغذ زندگی کنیم یا تو کاغذ محدود بشیم. بعضی ها اولی رو انتخاب می کنن و میشن بایزید بعضی ها دومی رو انتخاب میکنن و میشن مثلا عطار. اما در نهایت : هنرمند باید هم زندگی و کار کنه. زندگی و بارور شدن فقط یه بخش از قضیه ست. باید به دنیا اوردن رو هم یادبگیریم. و این تکنیکه و با مطالعه و تمرین حاصل میشه.

3. گفتی اسرار در میان آور/ کو میان اندر این میان که منم.

4. کتاب نامه هایی به شاعر جوان نوشته راینر ماریا ریلکه ترجمه پرویز ناتل خانلری نشر معین به شدت توصیه میشه. خیلی خیلی از این کتاب یاد گرفتم.
۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۵۵ گم شده در هستی
سپاس بی نهایت بابت اینکه حداقل درک کردید که چی میگم!چون خیلی ها وقتی می‌شنیدن که "گم شده در هستی"نمی تونستن بفهمن که چی میگم!!!اما واقعا خوش حال شدم که حداقل دچار تنهایی نوع دوم شایدم سوم!نیستم-به قول اگزیستانسیالیست ها!!!البته بد هم نیست!
به قول شمس نازنینم:عرصه ی سخن بس تنگ است و عرصه ی معنا بس فراخ.......
بابت معرفی کتاب هم ممنونم.
امید که لحظات خوبی در پیش رو داشته باشید🌹
پاسخ:
خواهش میکنم
۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۰۰ عرفان پاپری دیانت
چه قدر پرت. 
پرتِ پرت.
انگار فقط می خواسته ام تمرینِ تجسم کنم. یاد-ام هست دقیقا. خانه ی علیرضا بودیم. بیتِ «بگشای تربت ام را بعد از وفات و بنگر...» را خواندیم. مثلاً خواسته بودم این بیت را فیلمنامه کنم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی