نظم [یادداشت]
مرتببودنِ اشیاء.
ترتیبِ چیزها اشاره به ناچیز است.
چیزها را مرتب میچینم تا میانِ آنها خلوتی حریص خلق شود. اشیاء را به تقوا و پرهیز مجبور میکنم. این کار (مرتب کردن) نفیِ ولنگاریِ طبیعیِ اجسام است. اما این انضباط در نهایت به چیزی مرگبار میانجامد.
اشیاء مرتب مینشینند. تنِ خود را پس میکشند و فضایِ خالیِ میانِ آنها دهن باز میکند. (این انتقام و لجبازیِ اشیاست) اشیاء را به روزه وامیداریم و گرسنگیِ آنها در قالبِ خلوتِ میانِشان به ما هجوم میآورد.
گذشته از این، بعد از تحمیلِ نظم این سؤالِ ناگزیر پیش میآید که این ساختار از کجاست؟ و به چه چیزی تکیه کرده؟ (دقیقاً همان سؤالی که در حینِ روزهداری از خود-مان میپرسیم.) و جواب معلوم است: به هیچجا. و این سؤال و جواب تحملِ نظم (گرسنگی) را سختتر میکند.
____
نظمِ خوشآیند:
در بینظمیِ ثانویه. نظمِ «تمامِ» اشیاء منجر میشود به بینظمیِ «یک» شئ.
میز را مرتب میکنم. جامدادی، دفتر، گلدان، استکان و... را وامیدارم به گوشهنشینی. میز لبریزِ نظمی نفسگیر میشود تا یک کتاب بتواند در مرکزِ فضا بینظمی کند. اشیاء نفسِ خود را حبس میکنند تا یک شئ نفس بکشد.
و این بینظمیِ ثانویه از جنسِ ولنگاریِ جسم نیست. شبیهِ رقصیدن است: بر نظم و بر سکوت محیط میشود.
____
«و گفت: اگر خواهی که به کرامت رسی یک روز بخور و سه روز مخور. سیم روز بخور پنج روز مخور. پنجم روز بخور چهارده روز مخور. اولِ چهارده روز بخور ماهی مخور. اولِ ماهی بخور چهل روز مخور. اولِ چهل روز بخور چهارماه مخور. اولِ چهار ماه بخور سالی مخور. آنگاه چیزی پدید آید چون ماری چیزی به دهان درگرفته در دهانِ تو نهد. بعد از آن هرگز ار تو نخوری شاید. که من ایستادهبودم و شکم خشک بوده، آن مار پدید آمد گفتم الهی به واسطه نخواهم. در معده چیزی وادید آمد بویاتر از مشک، خوشتر از شهد، سر به حلقِ من برد. از حق ندا آمد ما ترا از معدهی تهی طعام آوریم و از جگرِ تشنه آب. اگر آن نبودی که او را حکم است، از آنجا خوردمی که خلق ندیدی.
(تذکرةالاولیا، ذکرِ ابوالحسن خرقانی)