خلوتِگاه [یادداشت]
دوشنبه, ۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۲۷ ب.ظ
برایِ س که سر به هواست
هر کلمه دو نفر است. در زندانِ زبان یکی از آن دو نفر عمودیست. از سلولاش بیرون نمیآید (و نمیتواند بیاید) و عمق و ارتفاع میگیرد و اگرچه مدام به دیوارهای سلولاش نگاه میکند اما اسیر سلول نه، اسیرِ فکرِ فرار است.
آن دیگری افقیست. افق است. شکلِ قطعهیِ دشتِ گریان است. و همیشه در حیاطِ زندان راه میرود. فکر فرار برایش همانقدر بیهوده است که فکر زندانی بودن.
دومی هواست. اولی نبودنِ هواست و چیزِ دیگری نیست. دومی سر به هواست.
این دو نفر گاهی چشم در چشم میشوند و حرفی میانِ شان موج میشود.
شتابِ موج و سکونی که در اولی هست.
۹۶/۰۸/۰۱