کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۴/۰۵/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۴/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۴/۱۱
    .
  • ۰۴/۰۳/۱۷
    .

آخرین نظرات

  • ۲۲ مرداد ۰۴، ۱۵:۵۵ - عرفان
    144 ۵و۷

مترسک [شعر منثور]

جمعه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۲۹ ق.ظ

روزهنگام رسیدم به مترسکی میان مزرعه. مترسک اشاره کرد به سویی، به مترسکی دیگر. رفتم و رسیدم به آن دیگری. صورت اش غمناک بود و انگشت اش به سمت مترسکی دیگر دراز.

تا غروب در مزرعه گشتم و مترسک های بسیاری را دیدم. دیدم که همه ی آن ها به یکدیگر اشاره می کنند و دانستم که چرا چهره هایشان غمناک است.

۹۵/۱۲/۲۰

نظرات  (۱)

روی همشون هم کلاغ بود.
پاسخ:
دیگه تو خود حدیث مفصل بخوان :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی