کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۸
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۷
    .
  • ۰۳/۰۸/۰۴
    .
  • ۰۳/۰۷/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۷/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۷/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۷/۲۷
    .

آخرین نظرات

  • ۲۹ ارديبهشت ۰۳، ۱۱:۳۵ - eons faraway
    برزخ

مترسک [شعر منثور]

جمعه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۵۹ ب.ظ

روزهنگام رسیدم به مترسکی میان مزرعه. مترسک اشاره کرد به سویی، به مترسکی دیگر. رفتم و رسیدم به آن دیگری. صورت اش غمناک بود و انگشت اش به سمت مترسکی دیگر دراز.

تا غروب در مزرعه گشتم و مترسک های بسیاری را دیدم. دیدم که همه ی آن ها به یکدیگر اشاره می کنند و دانستم که چرا چهره هایشان غمناک است.

۹۵/۱۲/۲۰
عرفان پاپری دیانت

شعر

شعر منثور

نظرات  (۱)

روی همشون هم کلاغ بود.
پاسخ:
دیگه تو خود حدیث مفصل بخوان :))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی