کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۹/۳۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۳
    .
  • ۰۳/۰۹/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۹/۱۵
    .
  • ۰۳/۰۹/۰۶
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۹
    .
  • ۰۳/۰۸/۲۰
    .
  • ۰۳/۰۸/۱۲
    .

آخرین نظرات

  • ۲۴ آذر ۰۳، ۰۹:۱۳ - عرفان پاپری دیانت
    ۲۴۲

یک رویا [شعر-ترجمه]

شنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۳ ق.ظ


اثر: اومبرتو سابا

 

خوابم نمی برد

جاده ای را می بینم

و دشتی پر از درخت

آنچه میبینم

چون وحشتی

دلم را پریشان می کند

در آنجا

در آن دشت

من و او تنها بودیم

من و آن پسربچه.

به یاد میآورم

روز عیدِپاک بود

ما در برابرِ آیینی کهن بودیم

 

اما اگر او _آن پسربچه_

دیگر نمی‌آمد

و فردا دوباره به خوابم برنمی‌گشت...؟

 

فردا شد

او به خوابم برنگشت

و این اندوهی بزرگ بود

اندوهی به سوی سرخیِ غروب

 

آن‌چه بین من و او بود

نه دوستی

که عشق بود

آری

عشق بود

این را بعدها فهمیدم.

در آغاز

چه شاد بودم

در میان دریا و تپه های تریست

اما

نمی دانم

نمی دانم چرا امشب خوابم نمی برد

و به آن رویایِ پانزده سال پیش فکر می کنم.


پ.ن: تریست، زادگاه شاعر است.

۹۵/۰۴/۱۲
عرفان پاپری دیانت

ترجمه

رویا

شعر

شعر ایتالیا

عشق

نظرات  (۱)

۱۲ تیر ۹۵ ، ۰۱:۰۷ عرفان پاپری دیانت
یادم به یک شعر حافظ افتاد :

صوفی مجلس که دی جام و قدح می‌شکست

باز به یک جرعه می عاقل و فرزانه شد

شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب

باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی