خواب دیدم که در یک مجلسی بودم و همه آنجا بودند. و به طرزی که بر من معلوم نبود٬ معنی همهٔ چیزهایی را که طول زندگیام به رمز گفته بودم٬ به تمامی فهمیده بودند. همهشان آنجا بودند٬ و مسخرهام میکردند و مؤاخذهام میکردند. من وحشتزده سعی میکردم یک راه دررویی برای خودم پیدا کنم. میگفتم صبر کنید٬ لزوماً اینطور هم نیست٬ این یک توضیحی هم دارد.