کهف

برای دوباره نامیدن اشیاء

کهف

برای دوباره نامیدن اشیاء

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۱/۲۱
    .
  • ۰۲/۱۲/۱۸
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۹
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۷
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۵
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۴
    .
  • ۰۲/۱۲/۰۲
    .
  • ۰۲/۱۱/۲۸
    .

آخرین نظرات

Beautiful Losers

يكشنبه, ۱۲ فروردين ۱۴۰۳، ۰۹:۳۱ ب.ظ

یه صحنه‌ای هست که در طول روز گاهی یه‌‌هو جلوی چشمم ظاهر می‌شه. و همیشه اون‌قدر باشکوهه که بهتم می‌بره. تصویر یه جمعیتی، ساکت و خیره، و سر به زیر، در یک بیابونی، یا پای یه کوهی، که یک امید خیلی شکننده‌ و نحیفی درشون پا گرفته، تازه خبر رو، انجیل رو، و مژدهٔ رستگاری رو شنیدن. آدم‌هایی که همه واقعاً و بی‌تعارف سال‌ها غمگین بوده‌ان، و قلبشون شکسته، آدم‌هایی که ضعیف بودن و کوچیک بودن و له شده‌ان. گاهی زوم می‌کنم و صورت‌هاشونو می‌بینم. این‌ها کسانی‌ان که من دستچین کرده‌ام، و کسایی‌ان که رنجشون رو به رسمیت می‌شناسم، آدم‌های منن در این دنیا. خیلی‌ها می‌گن که در رنجن، لابد هم هستن و کسی‌ بی‌خود نمی‌گه، اما من از خودشون و از رنجشون بیزارم. اما این‌ آدم‌ها، به صورت هرکدومشون که نگاه می‌کنم، از زیبایی‌ای که می‌بینم قلبم ترک برمی‌داره. اون بچه‌ای که جرئت نمی‌کنه آرزو کنه و فقیر بودن قراره روز به روز گوشه‌گیرترش کنه. یا یکی که پا نداره، و روی ویلچر وسط جمعیت نشسته. یا دختری که همیشه اضافه وزن داشته، همیشه با وحشت به آینه نگاه کرده، و هیچ‌وقت چیزی از اون جهل و غرور و سبک‌سری‌ای که در دخترهای هم‌سن‌و‌سالشه چیزی بهش نرسیده، اما به همین خاطره که یه جا توی این جمعیته و در این نوری که مثل ابر بالای سر جماعت حرکت می‌کنه شریکه. یا یه جوون جذامی‌ای که از غارش جمعیتو دیده و اومده پیششون. یا مرد کم‌حرف و خجالتی‌ای که سی سال یه بند نه شنیده. و یه آدمی که همیشه خوب و سلیم‌دل بوده و همهٔ زندگیش با خودش فکر کرده که چرا دنیا منو هی پس می‌زنه. من مدام به سیل این آدم‌ها فکر می‌کنم. به مردمی که مظلومن و هیچ شعر و حماسه‌ای ندارن که رنجشونو آرایش کنه. آدم‌هایی که وجودشون پر از کینهٔ شما و عقدهٔ شماست. آدم‌هایی که شما بهشون سنگ زده‌اید، یا بهشون خندیده‌اید یا دلتون براشون سوخته. دلم میخواد بازوهام به بزرگی عرض تمام زمین بشه، و تمام این مردمو بغل کنم. دلم می‌خواد بارون بشم و بالای سرشون ببارم. یا رنگین‌کمون بشم که ببیننم و خوشحال بشن. دلم می‌خواد باهاشون حرف بزنم و تاریک‌ترین و خطرناک‌ترین کابوس‌هاشونو بشنوم. دلم می‌خواد هم‌خشمشون و هم‌بغضشون باشم و بهشون بگم که حق دارید خشمگین باشید و حق دارید به کورترین شکلی انتقام بگیرید. و جهان باید به هولناک‌ترین وضعی به شما تقاص پس بده. 

تصویر این مردم شکسته و شکست‌خورده مدام توی ذهنم گر می‌گیره و به نفس‌نفس می‌افتم. انگار که آلبوم عکس خونواده‌ای باشه که هیچ‌وقت ندیده‌ام.

 

«خوشا به حال مسکینان در روح، زیرا پادشاهی آسمان از آن ایشان است.

خوشا به حال ماتم‌زدگان، زیرا ایشان تسلی خواهند یافت.

خوشا به حال فروتنان، زیرا ایشان وارث زمین خواهند شد.

خوشا به حال گرسنگان و تشنگان نیکویی، زیرا ایشان سیر خواهند شد.

خوشا به حال رحم‌کنندگان، زیرا ایشان رحمت خواهند دید.

خوشا به حال پاک‌دلان، زیرا ایشان خدا را خواهند دید.»

۰۳/۰۱/۱۲
عرفان پاپری دیانت

نظرات  (۱)

خوشا به حال تو هم

پاسخ:
قربون شما آقا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی