کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

این را گفت و بعد از آن به ایشان فرمود: دوستِ ما ایلعازر در خواب است، اما می‌روم تا او را بیدار کنم.
شاگردان او را گفتند: ای آقا، اگر خوابیده است، شفا خواهد یافت.
امّا عیسی درباره‌ی مرگِ او سخن گفت، و ایشان گمان بردند که از آرامشِ خواب می‌گوید. آن‌گاه عیسی به‌طورِ واضح به ایشان گفت که ایلعازر مرده است.

(یوحنا ۱۴-۱۱:۱۱)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۰۶/۲۶
    .
  • ۰۳/۰۶/۱۹
    .
  • ۰۳/۰۶/۱۸
    .
  • ۰۳/۰۶/۱۷
    .
  • ۰۳/۰۶/۱۵
    .
  • ۰۳/۰۶/۱۴
    .
  • ۰۳/۰۶/۱۳
    .
  • ۰۳/۰۶/۱۲
    .

آخرین نظرات

  • ۲۹ ارديبهشت ۰۳، ۱۱:۳۵ - eons faraway
    برزخ

.

شنبه, ۲۷ مرداد ۱۴۰۳، ۰۳:۴۰ ق.ظ

یک آدمی در گذشتهٔ من هست که اگرچه بسیار دور است اما هیچ‌گاه به تمامی غریبه نیست. آدم خوبی هم هست و تا به حال بدی‌ای در حق من نکرده که نشود فراموشش کرد. گاهی فکر می‌کنم که چرا این آدم و این دوست سال‌های دور من، در گذشته منجمد شده؟ هر بار که سعی می‌کنیم این دوری سرسام‌آوری را که میان ماست کوتاه کنیم، از هم دورتر می‌شویم. من مطمئنم که او آدم بدی نیست. اما هر بار که با من حرف می‌زند ناخودآگاه، بی‌ آن که قصدی داشته باشد مرا می‌رنجاند. من هر بار که از خیالم می‌گذرد که شاید او آدمی است که باید نزدیک خودم داشته باشم، وقتی که خاطراتم را با او زیر و رو می‌کنم که بلکه چیزی پیدا کنم که بشود بهش چنگ انداخت، هیچ چیزی دستم را نمی‌گیرد. به همین خاطر، مجبور شده‌ام که این طور فکر کنم که آن آدم تجسم غریبگی است. ماهیتاً با من غریبه است. تقریباً هیچ چیزی راجع به من نمی‌داند و همیشه الگویی را که لابد در خودش و در دیگران می‌بیند می‌اندازد روی من و هر بار به یادم می‌آید که این آدم دست خودش نیست و قصد بدی ندارد، صرفاً غریبه است.

۰۳/۰۵/۲۷
عرفان پاپری دیانت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی