هاشم
فرض کنید که یک نفری باشد که از دماغِ جماعت کراهتش بگیرد و هر صاحب دماغی در نظرش حقیر جلوه کند. چنین مار بختبرگشتهای عمر پر از تألم خود را باید در پونهزار سپری کند. تصور کنید در حالی که دارید با او صحبت میکنید غالباً تمرکز او معطوف به این است که نگاهش را از صورت شما فراری دهد. زیرا به محض آنکه چشمش به دماغ شما بیفتد، و این واقعیت به او یادآوری شود که به هر حال روی صورت شما دماغی هست، فیالحظه در نظر او از هر اعتباری که دارید ساقط میشوید و در نظر او بدل میشوید به پستترین نوع موجود. در نظر او به مادون آدمیزاد، به مطیعترین و بیارادهترین گونۀ حیوان تبدیل میشوید. و باز به یادش میآید که اگر شما حیوان هم بودید، او از خوردن گوشت شما اکراه داشت چراکه شما در هیئت حیوان نیز روی صورت نافرهیختهتان، حکماً دماغی داشتید. و تصور اینکه به هر دلیلی، مجبور شود یا مجبورش کنند که از گوشت شما -حیوانِ دماغدار- بخورد، او را به حال تهوع میاندازد. البته گمان نکنید که او آدم قسیالقلبی است یا مثلاً چیزی از تناسب و زیبایی و اعتدال و این جور چیزها حالیاش نمیشود. نه اتفاقاً او همیشه در سر خود به چیزهای خیلی زیبا فکر میکند. و در این کار علیالقاعده بسیار ورزیده است چراکه در تمام عمر خود در محاصرۀ کریهترین صورتها بوده است و همیشه مجبور بوده آنچه را که باید از صورت این و آن انتزاع کند. قابل تصور است که او چه حظی از تصور صورت مثلهشدۀ شما میبرد. آرزوی او این است که بتواند فیالحظه صورت شما را برایتان جراحی کند و شما را از شر زائدهی خرطوممانندی که روی صورتتان دارید خلاص کند. و با چنین صورت تطهیرشدهای، در چشم او زیباترین جنبندگان میشدید.
این مسئله دیگر البته گفتن ندارد و شما -خوانندۀ زیرک- حتماً تا الآن متوجه شدهاید که این شخص مورد بحث از دماغ خودش خیلی هم خوشش میآید. و ساعتهای بسیاری را در آینه به دماغ خودش زل میزند. یک دماغ زیبا و خوشتراش، درست وسط صورتش، در مناسبترین محل، به دقیقترین وجهی قرار گرفته است. غریب و آشنا همواره به او گفتهاند که دماغ زیبایی دارد. بارها پیش آمده که از او اجازه گرفتهاند تا یک لحظۀ کوتاه به دماغش دست بزنند. و او همیشه در حالی که داشته از خشم به خودش میلرزیده، بسیار فروتنانه اجازه داده است و بابت نظر لطفی که به دماغ او داشتهاند تشکر مفصلی کرده است. اما همیشه اندکی بعد، به طرزی که کسی متوجه نشود، انگشتهای خودش را به حالت مسحکردن روی دماغش کشیده است تا صورت آشوبزدهاش را به حالت اولیۀ خود بازگرداند.