کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۴/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۴/۱۱
    .
  • ۰۴/۰۳/۱۷
    .

آخرین نظرات

یادداشت

پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۴۰۰، ۰۷:۱۸ ب.ظ

چند روز پیش توی یک قصه‌ای ذکر درختی را خواندم که خشکیده بود و قرار بود میخ زمین باشد و معلوم نیست چند سال به درستی وظیفه‌ی خود را به جا آورده بود. نویسنده‌‌ی -عجالتاً بی‌نام و نشان- قصه یک صحنه‌ای را وصف کرده بود که گروه زنان به درخت نزدیک می‌شوند و بر تنه و بر ریشه‌های ازخاک‌بیرون‌زده‌اش دست می‌کشند. و درخت‌ عبوس قصه -که تا آن وقت به غیر از زمین هر موجود دیگری را از خودش رانده بود- در تن خشکیده‌ی وظیفه‌شناسش حس گرما می‌کند.

_

تو می‌توانستی نجاتمان دهی. کافی بود با چیزی غیر از سیاههٔ وظایف تازه می‌آمدی.

 

۰۰/۰۸/۲۰
عرفان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی