کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۴/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۴/۱۱
    .
  • ۰۴/۰۳/۱۷
    .

آخرین نظرات

یادداشت

سه شنبه, ۵ مرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۴۹ ب.ظ

میل ناگهانی به تسلط و خیال مضحک قدرت زیباترین جان‌ها را بدل به توده‌ی خاکستر می‌کند. در سر همیشه این صدا هست که افسار را تو بگیر. افساری که به واقع آن سرش وصل به هیچ کجا نیست.
از وقتی که خودم را شناختم، تمام تنم از این پچپچه‌ی همیشگی پرِ  ترس بوده است. گفتم با خودم که مثل یک حجم هوا شوم، که سیال شوم بلکه بتوانم همپای دوستان و عزیزانم به هر کجا بروم. که از سمت من لااقل، آن‌قدر که‌ زورم می‌رسد،  نه دستی باشد نه گردنی، بس که از افسار ترسیده‌ بودم همیشه. و لاجرم همیشه می‌شنوم که کجایی؟ که چرا غیبی؟ که چرا دست و پا نداری؟ بس که از افسار می‌ترسم من.
آدم که می‌میرد، می‌گویند که دستش کوتاه شد از دنیا. کو آن زیباترین انسان که زنده است و دست ندارد؟ آن اهلی‌ترین انسان‌ها، که در دهانش هیچ سبعیتی نیست، که کندترین و صاف‌ترین دندان‌ها را دارد، و جز از تن خود نمی‌خورد.

۰۰/۰۵/۰۵
عرفان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی