دوست [شعر]
يكشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ق.ظ
که از آفتاب آمده بودی
انگار و
تنت گرد راه داشت
گویی
و بر کاغذ بی تاب
به شکل گردبادی
پیچ می خوردی و
تاب می دادی
کاغذ بی تاب را
که از آفتاب آمده بودی
انگار و
تنت گرد راه داشت
گویی
و بر کاغذ بی تاب
به شکل گردبادی
پیچ می خوردی و
تاب می دادی
کاغذ بی تاب را
تن ما خاک باب کاخ امنت
جون به جونش کنن بازم شعره...برعکس هم حرف میزنه
کاغذ بی تاب را تاب می دادی وپیچ می خوردی به شکل گردبادی.
و بر کاغذ بی تاب گویی تنت گرد راه داشت و انگار که از افتاب امده بودی...