درباره شعر کلاسیک فارسی [یادداشت]
جمعه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ب.ظ
احوال خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود
"سعدی"
دوران خوشی بوده اما سپری شده است. اما چرا در شعر هیچ اثری از این دوران خوش که بر شاعر گذشته نمی بینیم. در میان دیوان های شعر کلاسیک، بسیار نادر است که شاعر شاد باشد و از خوشی وصال بگوید. مسلما وصالِ معشوق _حال چه این معشوق ذهنی باشد چه عینی چه ترکیبی از هردو_ روی می داده اما شاعر همیشه از فراق می گوید. چرا؟
فکر می کنم به این علت است که شاعر، لحظه ی خوشی را برای خود می خواهد و حاضر نیست لحظه ی شادش را با شعر تقسیم کند. آن را کاملا برای خود می خواهد. اما فراق را می نویسد تا بارش سبک تر شود اگرچه کم. لحظه ی درد را به شعر می دهد تا از دردش کاسته شود.