کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

کهف

کردم به صد تأمل بنیاد عجز محکم

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

آخرین مطالب

  • ۰۴/۰۵/۳۱
    .
  • ۰۴/۰۵/۲۶
    .
  • ۰۴/۰۵/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۵/۰۲
    .
  • ۰۴/۰۴/۲۱
    .
  • ۰۴/۰۴/۱۱
    .

آخرین نظرات

  • ۲۲ مرداد ۰۴، ۱۵:۵۵ - عرفان
    144 ۵و۷

عمیدالدین [داستان بلند]

يكشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۲۲ ب.ظ

سال ۹۵ برای من بایک کار بلند و نفس گیر تمام شد. عمیدالدین. نوشتن این قصه برای من درگیری و تغییر بود. سفر. عمیدالدین سفرنامه ی من است (یا دست کم دوست دارم که این طور فکر کنم) از ایده ی اولیه اش تا پایان بازنویسی (حدودا یکسال) همه چیز در زندگی من عوض شد.

به هر حال، هنوز مطمئن نیستم. متن راضی ام نمی کند و آن قدر هم بد نیست که بیزارم کند از خود. این دودلی درباره ی یک متن بلای بدی ست. اگر حوصله کردید و عمیدالدین را خواندید حتما بگویید که مواجهه تان با متن چه طور بود.

و بهارتان هم مبارک.

 

دانلود داستان عمیدالدین

 

و همچنین

بشنوید

نظرات  (۱)

داستانتون رو خوندم و قبل از همه چیز باید بگم چه دستاورد معرکه ای بود برای بردن به سال جدید.
خوندن داستان همین الان تمام شد بنابراین نمی خوام با عجله درباره اش نظر بدم و یا برای هر کدام از المان هایی که تو داستان به کار رفته بود معنای نمادینی مشخص کنم. باید بهش فکر کنم و بهتر بفهممش. باید سفر و معما و اسارت رو بهتر بفهمم.
متن رو دوست داشتم. خوندنش برام آسون بود و در عین سادگی کلمات انتخاب شده وزن دلنشینی داشتند.
به امید موفقیت های بیشتر شما در سال جدید
پاسخ:
خیلی ممنون که خوندید. این اولین نظری بود که شنیدم. امیدوارم که دوست داشته بوده باشید متن رو. و اگر بعدتر هم ایده ای داشتید و نظری بود حتما حتما برام بنویسید.
و عیدتون هم مبارک باشه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی